کتاب ماندم تا روایت کنم

عنوانکتاب ماندم تا روایت کنم
نویسندهاماکولی ایلی باگیزا
ژانرخود زندگی نامه، تاریخی
تعداد صفحه408
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب ماندم تا روایت کنم اثر اماکولی ایلی باگیزا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

از همان لحظه اول که او را ملاقات کردم بدون هیچ شک و تردیدی متوجه شدم در حضور بانویی معنوی و منحصر به فرد قرار گرفته‌ام. احساسی که پس از خواندن این کتاب به شما نیز آشکار خواهد شد چون هنگامی که اماکولی ایلی باگیزا از هر گونه احساس تنفر و کینه جویی دست کشید با وحدانیت الهی یکی شد. او نه تنها به همه ماموران شکنجه، عشق و گذشت بدون قید و شرط نثار کرد بلکه به آنان ترحم کرد. آری او با روح الهی خداوند یکی شد و تا امروز در این جایگاه مانده است. من افتخار می‌کنم که نقش کوچکی در جلب توجه دنیا به این داستان تکان دهنده و حیرت انگیز ایفا کردم. به این کتاب و به اماکولی باگیزا عشق می‌ورزم. اماکولی! متشکرم که وارد زندگی من شدی! کتاب ماندم تا روایت کنم همسوی افکار کسانی است که از تفکرات قصاص و روش‌های تلافی جویانه بیزارند. داستان عجیب و دردناک این دختر جوان برای همه کسانی که با خودشان اشخاص دیگر و یا حتی ملتی دیگر دارند آموزنده و الهام بخش است …

خلاصه کتاب ماندم تا روایت کنم

من و مادر و پدرم داماسین ویانی و آگوستین تمام روز از شدت ترس به یکدیگر چسبیده بودیم و در حیاط مشغول گوش دادن به رادیو بودیم. رادیوهای خارج از رواندا گزارش می‌دادند که افراد عادی هوتویی نیز در حال پیوستن به سربازان دولتی و نیروهای شبه نظامی اینتراها مویی هستند و شهروندان بی گناه توتسی را می‌کشند همچنین پایگاه‌های محلی هوتویی‌ها را برای دریافت سلاح‌های سرد مثل قمه و قداره و.. تشویق می‌کردند تا همسایه‌ های توتسیشان را مورد حمله قرار دهند. احساس می‌کردم دختر بچه گم گشته‌ای هستم که منتظر است پدر و مادرش به او بگویند چه کار بکند. فکر می‌کردم چون آن‌ها بحران‌های شدید

سیاسی را پشت سر گذاشته و از قتل عام توتسی ها در سال ۱۹۵۹ جان سالم به در برده‌اند باید بدانند که الآن چه باید بکنیم. ایستگاه رادیو ملی به هشدارهای خود مبنی بر ماندن در خانه ها ادامه داد و ما هم مثل بچه‌های خوب و حرف گوش کن اطاعت کردیم. ما آنقدر ترسیده بودیم که حتی جرأت نمی‌کردیم در خانه خودمان را باز کنیم و ببینم آن طرف دیوار چه خبر است. شرایط طوری بود که خودمان را در داخل خانه‌های خود بازداشت کرده بودیم و آنقدر نگران که فکر می‌کردیم اگر پایمان را آن طرف تر از در خانه بگذاریم مرگمان حتمی خواهد بود. ما تلفن نداشتیم و آن‌هایی هم که تلفن داشتند، بیشتر خطوط قطع شده بود.

بنابراین کاملاً ارتباطمان با همه به جز آنچه از رادیو می‌شنیدیم قطع بود. ساعت‌ها پای گزارش‌های وحشت انگیز رادیو نشسته بودیم که در آخرین ساعات بعد از ظهر یادم افتاد برای امتحاناتم اصلاً درس نخوانده ام، بنابراین رفتم و کتاب‌هایم را آوردم تا کمی درس بخوانم. داماسین گفت: حالت خوبه اما کولی؟ جا پیدا کردی برای درس خواندن؟ فکر می‌کنی حتی یک دانشکده هم بماند که تو برگردی؟ برادرم که چند ساعت قبل به من دلداری داده بود و یأس و ناامیدی را کمتر کرده بود، اکنون خودش ناامید بود و حالا نوبت من بود که به او قوت قلب بدهم. بنابراین گفتم: بس کن، نگران نباش، ما این غائله را تمام خواهیم کرد. اگر هم اوضاع خراب شود …

دانلود کتاب ماندم تا روایت کنم
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب ماندم تا روایت کنم
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها