دانلود رایگان کتاب صوتی راز مادرم اثر جی ال ویتریک
دانلود کتاب صوتی راز مادرم اثر جی ال ویتریک به صورت فایل PDF و صوتی (mp3) قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این کتاب با الهام از داستان واقعی فرانسیسکا هالماجووا است که به همراه دخترش، جان ۱۵ یهودی را در لهستان، در زمان جنگ جهانی دوم، نجات داد. با حملهی آلمان به لهستان، در اول سپتامبر ۱۹۳۹، نام هیتلر در میان یهودیها زمزمه میشود. ارتش لهستان با وجود مجهز بودن به سلاح، هیچ توانی درمقابل آلمانها که با تانک آمدهاند، ندارد. این است که لهستان به راحتی، پس از یک ماه جنگ، مقابل آلمان شکست میخورد. هیتلر و استالین برای حمایت از هم، پیمانی میبندند و لهستان را بین خود تقسیم میکنند. این وضعیت، برای همه پرتنش است. در میانهی این کارزار، زنی به نام «فرانچسکا» برای نجات برخی از افراد تلاش میکند …
خلاصه کتاب راز مادرم
سال ۱۹۴۱ هیتلر پیمانش رو با استالین شکست. ارتش آلمان به طرف بخش روسیه نشین رودخونهی سکال حرکت کردن. جایی که ما زندگی میکردیم. شرایطمون روز به روز بدتر میشد. نازیها یهودیها رو اذیت میکردن. روزهای اول فقط یهودیهای روس رو آزار میدادن اما بعد سراغ همهی یهودی های لهستان رفتن. فقیر، پولدار، روسی غیر روسی، همه رو اذیت میکردن. نازیها یهودیها رو از محل کار و مغازه هاشون اخراج کردن. همه رو توی محله زندانی کردن. هر روز بیشتر آزارشون میدادن. کم کم بعضیاشون رو تصادفی اعدام میکردن. یهودیها حسابی ترسیده بودن. جنگ
هیچوقت از یاد آدمها نمیره. اون صحنه ها هنوز برام زندهان صدای گریهی بچه هایی که نازیها به زور از بغل پدراشون جدا میکردن. تصویر پیرمردهایی که گلوله میخوردن اما سرپا وا می ایستادن. سربازهایی که باخنده هر چی دلشون میخواست از مغازه ها برمیداشتن. هنوز اون وحشت باهامه. باورم نمیشد آدمها بتونن انقدر بیرحم بشم. باورم نمیشد آدمها بتونن با هم این کارا رو بکنن. توی تاریکی روزای جنگ کاسمیر روشنی دنیای من بود. هر چقدر دنیای اطرافم تاریک تر میشد کاسمیر برام پر رنگ تر میشد. کاسمیر برای همه محبوب بود. مردم از آرامش و مهربونیش خوششون
میومد اونم تو روزهایی که آرامش افسانه بود. کاسمیر خیلی باهوش بود. فهمید فرماندهی آلمانیها ازدواج کرده، یه ماشین فرستاد دنبال همسر فرمانده، یکی از اتاق های هتل پدرش رو براشون آماده کرد. فرمانده با دیدن همسرش غافلگیر و خوشحال شد. خیلی زود با کاسمیر دوست شد. حالا کاسمیر دوست صمیمیه فرمانده ارشد ارتش آلمان بود. فقط چهار سال از آشنایی من و کاسمیر میگذشت اما حس میکردم سالهاست میشناسمش. قبل از کاسمیر هیچ وقت شادی و و امنیت رو تجربه نکرده بودم. کنار کاسمیر جنگ رو فراموش میکردم. حس میکردم دنیا جای خوب و آرومیه …