کتاب سرقت

عنوانکتاب سرقت
نویسندهریچارد استارک
ژانرمعمایی، جنایی، فانتزی، ادبیات داستانی
تعداد صفحه151
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب سرقت (جلد پنجم مجموعه استارک) اثر ریچارد استارک به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کتاب پارکر – جلد پنجم: سرقت، نوشته‌ی ریچارد استارک، با داستانی پیچیده‌تر و مهیج‌تر از عناوین قبلی این مجموعه، شما را به وجد خواهد آورد. این بار، پارکر قرار است سردسته‌ی گروهی تبهکار شود تا با هم، نه از یک مغازه یا بانک، بلکه از کل مراکز مهم یک شهر سرقت کنند! او باید اعضای گروهش را کنترل کرده، تضادها را حل کند، مراقب خیانت‌های احتمالی باشد و جلوی نفوذ پلیس را بگیرد!

خلاصه کتاب سرقت

مرد کور گفت: «مسلسل مسلسل گرونه.» پارکر گفت: «می‌دونم.» «به دست آوردنش هم سخته.» «می‌دونم.» «دولت سعی می‌کنه حواسش بهشون باشه، پیدا کردن یه بی‌سابقه‌اش کار سختیه.» «من سه تا می‌خوام و سه تا تفنگ شکاری و هشت تا هفت تیر.» مرد کور گفت: «تفنگ شکاری.» هفت تیر، مشکلی نیست. مسلسل، این مشکله.» با آنکه مرد کور نمی‌توانست او را ببیند پارکر با ناراحتی سرش را تکان داد. اگر کسی دنبال مسلسل بود باید با آن مرد کور حرف می‌زد، به همین خاطر پارکر سراغش رفته بود. پارکر ترجیح می‌داد برود پیش آموس کلی در سیراکیوز، اما کلی فقط در زمینه‌ی هفت تیر کارش خوب بود. کسی که می‌توانست مسلسل فراهم کند همین مرد کور، اسکوف بود. پارکر

گفت: «تو دست و بالت نیست؟ نمی‌تونی جور کنی؟» مرد کور گفت: «بشین، بشین، بشین، بذار فکر کنم.» پارکر نشست و گذاشت فکر کند. داخل اتاق پشتی کثیف یک مغازه‌ی وسایل سرگرمی در هم ریخته در خیابان دوم البانی نیویورک بودند. اسکوف صاحب مغازه بود و زن مو قرمز شلخته‌ای که به هیچ کس اعتماد نداشت آن را اداره می‌کرد. ترکیب کثیفی، در هم ریختگی کوری اسکوف و ترشرویی آن زن مشتری‌ها را به حداقل رسانده بود. به هر حال اسکوف گذران زندگی‌اش خرج زیادی نداشت و بیشتر درآمدش را از طریق فروش اسلحه به دست می‌آورد. دستانش خوب کار می‌کرد و می‌توانست یک تفنگ شکاری را سریع تر از خیلی افراد بینا باز و بسته کنند و حتی تیرانداز

خوبی بود. به هدف‌های صدادار شلیک می‌کرد، یک زنگوله‌ی اویران برایش خیلی آسان بود -یا هدف مورد علاقه‌اش- اسباب بازی منگوله دار. اسکوف چانه‌اش را خاراند. چند روز بود صورتش را اصلاح نکرده بود و  ناخن‌هایش با تماس با ته ریشش صدای خش خش خشکی به وجود آوردند. گفت: «شاتگان خوب نیست؟ شاتگان‌های خوبی دارم، لوله کوتاه یا هر مدلی که بخوای.» «مسلسل سه تا.» «می‌دونی آلمانی‌ها به مسلسل چی می‌گن؟ کوگل اشپریتز گلوله پران. همه‌اش سروصدای بی‌دقته.» «سه تا.» اسکوف شانه‌ای بالا انداخت و دستانش را به هم مالید. خود دانی. یه اشمایسر دارم، مسلسل دستیه. قدیمیه، ولی سرحاله.» «این یکیش.» اسکوف نخودی خندید و شانه‌هایش بالا و پایین شد …

دانلود کتاب سرقت
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب سرقت
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها