کتاب شنل
عنوان | کتاب شنل |
نویسنده | نیکلای گوگول |
ژانر | کلاسیک، ادبیات داستانی، داستان کوتاه |
تعداد صفحه | 14 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب شنل اثر نیکلای گوگول به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دربارهی کارمند فقیر و نگون بختی به نام باشماچکین است که پس از صرفهجویی فراوان، برای در امان ماندن از زمستان سخت شهر خود، شنلی گرانقیمت و اعیانی تهیه میکند، غافل از آنکه همین شنل قرار است بلای جان او شود …
خلاصه کتاب شنل
روزی… که معلوم نیست چه روزی بود مهمترین روز زندگی آکاکی بود، پطرویچ شنل را آورد، صبح بود که آن را آورد، صبح موقع رفتن به اداره بود شنل به موقع رسید زیرا سرمای سختی شروع شده بود. چنانچه شایسته خیاط خوب است پطرویچ با شنل حاضرگردید چهرهاش حاکی از حالت بخصوصی بود. شنل را از دستمال بیرون آورد دستمال را تازه از رختشوئی گرفته بود سپس آن را تا کرده برای استعمال به جیب گذاشت. شنل را بیرون آورد و با غرور تمام به آن نگریست، بروی شانههای آکاکی انداخت پائین آن را کشید تا صاف شود آکاکی بنا به عادت مردان سالدار خواست آستین را امتحان کند پطرویچ کمک نمود تا بپوشد. معلوم شد آستین نیز خوب است.
خلاصه، معلوم شد شنل آنطوری است که باید باشد. پطرویچ در ضمن گوشزد کرد چون او درخیابان حقیری منزل دارد تابلو نمیزند و مدتی است اکاکی اکاکیویج را میشناسد از او کم مزد گرفته. در لوار ((نوا)) اقلا۷۵ روبل از اومزد میگرفت اکاکی اکاکیویچ راجع به این قضیه با پطرویچ اصلا داخل مذاکره نشد. از مبالغ درشت وحشت داشت اجرت او را پرداخت تشکر کرد و با شنل تازه بسوی اداره رهسپار گردید. پطرویچ هم به دنبال او خارج شد در وسط خیابان ایستاد مدتی از دور به شنل مینگریست بعد به یکسو رفت تا آن را از گوشه ببیند سپس دوید تا آن را از جلوتر ببیند در ضمن اکاکی اکاکیویچ شادان میرفت.هر آن حس میکرد که روی شانههایش
شنل نو قرار گرفت ازفرط خوشحالی چندین بار آهسته خندید اینشنل درحقیقت دوحس داشت یک اینکه گرم بود دوم اینکه خوب بود اصلا ملتفت دوری راه نشد در رخت کن شنل رااز دوش برداشت و آنرا بدقت نگریست و به دریان سپرد. معلوم نیست چگونه همه در اداره فهمیدند اکاکی اکا کیویچ صاحب شنل نو گشته و آن روپوش قدیمی دیگر وجود ندارد-همه به سوی دربان شتافتند تا شنل تازه را تماشا کنند. شروع کردند به او تبریک گفتن نخست لبخند میزند ولی بعد خجلشد ولی وقتی که اصرار کردند باید برای خاطر شنل سور بدهد اکاکی اکا کیویچ خود را باخت و نمیدانست چکار کند چه جواب بدهد چگونه از زیر آن در رود سرخ شده بود …
- انتشار : 20/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403