کتاب سی و ‌نه پله

عنوانکتاب سی و ‌نه پله
نویسندهجان بوکان
ژانرجنایی، معمایی، ماجراجویی
تعداد صفحه243
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب رمان سی و ‌نه پله اثر جان بوکان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان با بازگشت ریچارد هنی، مأمور امنیتی انگلستان، به لندن پس از مأموریت آفریقای جنوبی شروع می‌شود. او فکر آغاز زندگی جدیدی را در سر دارد که ناگهان همه چیز با قتل شخصی که به خانۀ ریچارد پناه می‌آورد، دگرگون می‌شود. مقتول که ظاهرا برای حفظ اطلاعاتش از دست کسانی که او را تعقیب می‌ کردند، جان خود را از دست می‌دهد، سندی مهم از خود به جا می‌گذارد که زندگی ریچارد و سرنوشت بسیاری از کشورهای جهان را تعیین می‌کند! این اتفاق در آپارتمان ریچارد، او را وارد دردسری ناخواسته کرد که سوءظن‌هایی به اتهام قتل به وی وارد شد …

خلاصه کتاب رمان سی و ‌نه پله

موقعی که از ایستگاه حرکت کردیم همسفر من چشم های خود را گشود و با لهجه غلیظ اسکاتلندی که حرف زدنش می‌رساند کاملا گیج است چند جمله با من درباره قطار و نوشیدنی صحبت کرد و مجدداً به خواب رفت. نقشه من همان طور که قبلا گفتم این بود که چند ایستگاه پایینتر از قطار پیاده شوم ولی بین راه قطار ناگهان ایستاد وفکر بهتری به خاطرم رسید و تصمیم گرفتم همان جا پیاده شوم. از پنجره به خارج نگاه کردم. تمام پنجره های دیگر بسته بود و هیچ کس دیده نمیشد. در را باز کردم و به سرعت بیرون پریدم. اگر آن سگ بدجنس در این قضیه دخالت نکرده بود،

کسی متوجه خروج من از قطار نمی‌شد. ولی حالی که داشتم از در به خارج می پریدم سگ به خیال اینکه من اشیاء صاحبش را برداشته ام و حالا دارم فرار میکنم به شدت پارس کرد و در ضمن شلوار من هم به دندانش گرفت و پاره شد. چوپان که در اثر سر و صدای سگ، از خواب بیدار شده بود و جلو در آمده بود و بیرون را جستجو می‌کرد. شاید تصور کرده بود که من برای خودکشی دست به این عمل زده ام. من در حالی که می‌خزیدم خود را به رودخانه کوچکی که از پایین جاری بود رساندم و سپس از پشت بوته های کنار رودخانه با حالت خمیده جلو رفتم و در حدود صد

متر بین خود و قطار فاصله گذاشتم. بعد پشت يك بوته بزرگ نشستم تا ببینم چه اتفاقی می افتد نگهبان قطار و عده ای از مسافرین در واگن رو بازی که به انتهای قطار بسته شده بود جمع شده بودند و با دقت مرا جستجو می کردند. من که می‌خواستم طوری از قطار پیاده شوم که کسی نفهمد، حالا طوری شده بود که اگر يك دسته نوازنده با خودم می آوردم که موقع پیاده شدن من مارش بنوازند، نمی‌توانستم بیش از این جلب توجه کنم. خوش بختانه در این موقع چوپان مست باعث شد که توجه مسافران و مأموران به موضوع دیگری جلب شود. او برای آنکه ببیند من …

دیدگاه کاربران درباره کتاب سی و ‌نه پله
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها