رمان کبوتر لیلی
رمان کبوتر لیلی رمان کبوتر لیلی

رمان کبوتر لیلی

دانلود با لینک مستقیم 0 0
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان کبوتر لیلی
نویسنده
شبنم سعادتی
ژانر
عاشقانه، اجتماعی
ملیت
ایرانی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
1395 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان کبوتر لیلی' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود رمان کبوتر لیلی نوشته نویسنده شبنم سعادتی pdf بدون سانسور

عنوان اثر: کبوتر لیلی

پدید آورنده: شبنم سعادتی

زبان نگارش: فارسی

ژانر: عاشقانه، اجتماعی

سال نخستین انتشار: شهریور 1404

شمارگان صفحات : 1395

معرفی رمان کبوتر لیلی

برای من که کبوتری ام
عاشق و سرگردان
بیا و بام شو!
اصلا بیا و دام شو

خلاصه رمان کبوتر لیلی

مهمان ها یکی یکی داشتند راهی میشدند و اهالی خانه آن پایین در کوچه در حال بدرقه و خوش وبش بودند. سرم را توی یقه ام فرو بردم ، تیشرتم کمی بو گرفته بود. از دیروز که از راه رسیده بودم ،موقعیتش پیش نیامده بود که دوش بگیرم .

میدانستم که حمام کردن در این خانه مصیبت است و من هم آنقدر آدم راحتی نبودم که جلوی یک خیل آدم دنبال چسان فسان حمام عروس باشم که همه با خبر شوند بله خبری است دارم خودم را برای رفتن به بستر پسر دردانه شان ترگل ورگل میکنم. والله ! این خانه که عادی نبود از هر گوشه اش یک آدم میزد بیرون !حالا که همه پایین بودند و سرشان به مهمان ها گرم ، بهترین فرصت برای یک دوش گرفتن فوریوفوتی بود .

با قدم های فرزی راه پله های تنگ و باریک را در پیش گرفتم تا به بهارخواب کوچک در طبقه ی سوم رسیدم . اما با دیدن آبگرم کن بزرگ گوشه ی حیاط شانه هایم آویزان شد . من از این آبگرمکنهای قدیمی سر درنمی آوردم حتی نمیدانستم که روشن است که بتوانم یک دوش کوتاه بگیرم یا نه .

جلویش هم آنقدر خرت و پرت بود که حتی نمیتوانستم شعله اش را ببینم از روی همان آت و آشغالهای مقابل آبگرم کن خم شدم و دست به بدنهاش کشیدم.داغ نبود ، اما خب سرد هم نبود بی خیال سردی و گرمی آب شدم ،وقت تنگ بود و چاره ای نداشتم. توله و لباسهایم را در بغلم جا دادم و بلافاصله خودم را انداختم در حمام گوشه بهارخواب . همیشه از ازدواج فراری بودم ،درست اما هیچوقت تصورش را هم نمیکردم که ازدواجم آنقدر افتضاح باشد که برای یک دوش گرفتن آن هم برای شب اول محرمیتم این همه دردسر به جان بخرم تنم را سپردم به قطرات گرم و پرفشار آب و چشمهایم را زیر دوش بستم اما تا آمدم از خوب بودن وضعیت آب کیف کنم با جاری شدن بیهوای قطرات یخ روی پوست بدنم برای ثانیه ای نفسم گرفت و هین خفه ای کشیدم .

خوب شد که موهایم را آبکشی کرده بودم ،فقط مانده بود شستن بدنم که آن ر ن را هم میتوانسـ انستم با آب سرد سروته اش را هم بیاورم . تندتند داشتم خودم را میشستم که نفهمیدم چطور شد که یکی خودش را انداخت درست وسط حمام و بی اختیار صدای جیغ من بلند بود . بی آنکه درست وحسابی بفهمم چه شده فوری دست انداختم روی سینه ها و پایین تنه ام و پوشانده شان. آه گندت بزنند ! آمدم! یک دوش بگیرم ، همه بدبختی ها در عرض چند دقیقه آوار شد روی سرم !عماد بود که با دیدن من دستش را محکم گذاشت روی چشمهایش و دستپاچه از حمام بیرون رفت و چند بار پشت سرهم تکرار کرد - ببخشید لیلی خانم....ببخشید واقعا...به خدا فکر میکردم کسی تو حموم نیست...خاک بر سرم !

در و پیکر نداشت که این حمام ، بهتر از این نمیشد ! فقط همین مانده بود شب اول ازدواجم برادرشوهرم مرا لخت و پتی در حمام ببیند ! برادرشوهر چه! واژه ی غریبی من حتی با داشتن شوهر هم هنوز کنار نیامده بودم ! فکر میکردم رفته، اما صورتش را چسباند به در حمام و گفت : - آبجی لیلی این آبگرم کن مشکل داره ، هرچند دقیقه یه بار اتومات میکنه آب سرد میشه !کاش قبلش میگفتی برات آب بذارن رو کتری ، سرما نخوری یه وقت! فقط برای اینکه زودتر از اینجا برود و بتوانم یک خاکی روی سرم بریزم ،گفتم : نه خوبه همه ، آب گرمه ! چی رفت و من از هول اینکه یک نفر دیگر هم مرا در آن وضعیت نبیند، تندتند، حوله کشیدم به بدنم و در همان جای تنگ لباسهایم را شتاب زده به تنم کشیدم کارم که تمام شد با صورتی عرق کرده سرم را از حمام بیرون آوردم و وقتی مطمئن شدم که کسی آن اطراف نیست سریع بیرون آمدم و به همان اتاقی که در طبقه ی سوم برای من و والا آماده کرده بودند رفتم.

 

باکس دانلود

دسترسی به دانلود فقط برای مشترکین ویژه امکان پذیر است

خرید اشتراک ویژه و دانلود

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
MSuda
MSuda
1 ماه قبل

نباید اینهمه پول بخواید واقعا نمیشه که به همه رمان ها پول بدیم

دیوان حافظ