رمان عروسک
عنوان | رمان عروسک |
نویسنده | جوی فیلدینگ |
ژانر | روانشناسی، هیجانی، دلهره آور |
تعداد صفحه | 415 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان عروسک اثر جوی فیلدینگ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کتاب حاضر ، رمانی کانادایی است. در این رمان نویسنده با دیدگاهی روانشناسانه به مسائل زنانه میپردازد و این سؤال را با خود دارد که چگونه در این دنیا، زنان چنین عقدههایی دارند. نویسنده این رمان را باید قصهگوی تعلیقها، علامت سؤالها و طرح مشکلات اجتماعی بهویژه در زمینه مسائلی که به زنان و کودکان مرتبط است، دانست. در داستان میخوانیم: ««آماندا تراویس» علایق شخصی خاصی داشت، مثل رنگ سیاه، سپری کردن اوقات ناهار در سالن بدنسازی خیابان «کلماتیس» در مرکز شهر «پالم پیچ»، اتاقخواب کاملاً سفیدرنگ، آپارتمان لوکس کوچکش در ساختمان «ژوپیتر» با منظره اقیانوس، هیئت منصفه موافق نظریاتش و مردانی که زنانشان قادر به درک آنها نبودند».
داستان دربارهی دختر جوانی به اسم آمانداست که از کانادا به فیلادلفیای آمریکا مهاجرت کرده و مشغول وکالت است. ولی با تماس همسر سابقش متوجه میشود مادرش که سالهاست از او بیخبر بوده ، دچار مشکل شده و مجبور به برگشت به زادگاهش میشود؛ جایی که از آن فراریست و این شروع ماجراهای جذاب آماندای قصهی ماست …
خلاصه رمان عروسک
عکسهای دلخراش را زیر ورقه های حقوقی زرد رنگ مخفی ساخت و بعد مدادی برداشت و تظاهر کرد که مشغول نوشتن نکات مهمی است. چیزی که واقعاً نوشت این بود خمیر دندان فراموش نشود. این ژستی بود که باید هر از چندگاه در مقابل نگاه های احتمالی هیئت منصفه می گرفت. گرچه شک داشت آنها آنقدرها دقیق باشند! همین صبح یکی از اعضاء را که مردی میانسال با موهایی پرپشت و قرمز رنگ بود در حالی غافلگیر کرده بود که از شدت چرت زدن مرتب گردنش روی تنهاش خم میشد. آهی کشید، مدادش را انداخت و به پشتی صندلی اش تکیه داد. لبهایش را با نارضایتی روی هم فشرد، البته نه آنچنان محکم فقط در حدی که هیئت منصفه بفهمند او در مورد شهادتی که میشنوند چه احساسی دارد. گویی میخواست هیئت منصفه باور کنند شنیده هایشان آنچنان هم برایش مهم نیست.
زن جوانی که در جایگاه شهود ایستاده بود در حالی که با یک دست ناخودآگاه گره موهایش را باز میکرد گفت: «او مرتب فریاد میکشیده. بعد نگاهی به میز وکیل مدافع انداخت و باز هم یکی دیگر از جمدهای طلایی رنگ موهایش را از ریشه های سیاهرنگ آن جدا کرد. دور تاختهای بلند مصنوعی اش پیچید و ادامه داد: «همیشه موضوعی برای فریاد کشیدن پیدا میکرده. کبودی محل گاز گرفتگی ها این بار جریان را به نفع او کرده بود. ممکن بود بتواند از بازگویی حقایق طفره برود. شواهد واقعه را مهم جلوه دهد و با جزئیات نامربوط ذهن هیئت منصفه را منحرف نماید و واقعیت را وارونه جلوه دهد ولی بی تردید نقطه ضعفش در این بازی آن عکسهای وحشتناک خواهد بود. آن عکسها علاوه بر آنکه سرنوشت موکلش را به بن بست میکشید به سابقه درخشان خود وی نیز آسیب جدی میرساند. مانند زخمی بدشکل روی چهره ای زیبا از برکت سر یک گناهکار بالفطره بدبخت تقریباً یک سال تلاش تمام عیار و سابقه وکالت بی نقصش به هدر می رفت.
لعنت به این دیرک کلینی نمی توانست حداقل کمی محافظه کارتر باشد؟ آماندا خودش را کنار کشید و به آرامی نگاه مهربانانه ای به مردی که کنارش نشسته بود انداخت این هم مانور دیگری برای هیئت منصفه اگرچه فکر نمیکرد هیچ یک از آنها به این سادگیها گول بخورند. به طور یقین آنها آن قدر سریال های دادگاهی در تلویزیون میدیدند که از فوت و فن این کلکهای مختلف آگاه باشند. خشم و جوش و خروش ناگهانی، نگاههای از سر همدردی و شاید سرتکان دادن های ناباورانه دستش را پس کشید و پنهانی زیر میز با دامن ابریشمی اش اثر دست موکلش را پاک کرد. در حالی که سعی میکرد لبخندی مطمئن بزند در ذهنش خطاب به موکلش گفت: «احمقا نمی تونستی حداقل کمی خودت رو کنترل کنی؟ تو هم باید اونو گاز میگرفتی؟
- انتشار : 25/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403