رمان بازی آخر بانو

عنوانرمان بازی آخر بانو
نویسندهبلقیس سلیمانی
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه196
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان بازی آخر بانو اثر بلقیس سلیمانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

«بازی آخر بانو» روایتگر زندگی پیچیده و جسورانه‌ی دختری به نام گل‌بانو است که در روستا بزرگ شده و در تلاش است سرنوشتی متفاوت برای خود رقم بزند. بلقیس سلیمانی با زبانی روان و طنزی تلخ، داستان دختری را روایت می‌کند که در مسیر رسیدن به استقلال، عاشق می‌شود، ازدواج می‌کند، طلاق می‌گیرد، فرزندش را از دست می‌دهد و با چالش‌های زیادی روبه‌رو می‌شود. این رمان تصویری واقعی از جامعه‌ی دهه ۱۳۶۰ ایران و نقش زنان در آن ارائه می‌دهد …

خلاصه رمان بازی آخر بانو

از شهر که بیرون می‌رویم رادیوی ماشین را روشن می‌کند زنی درباره‌ی شوهر شهیدش صحبت می‌کند از عشقش به جبهه و جنگ می‌گوید و این که فرزند یک ساله‌‌اش هرگز پدرش را ندیده است. رادیو را خاموش می‌کند. “خوبی؟” “گرسنه‌ام.” بلند می‌خندد: “هر دوتاتون گرسنه هستین یا فقط مادر شکمو گرسنه شه؟” “من برای مادر شدن زیادی جوونم” “ولی من برای پدر شدن کاملا آماده‌ام” “می‌دونی چه احساسی دارم؟ خیلی مشتاقم بدونم. احساس می‌کنم روی بند راه میرم. از اینه‌ی ماشین نگاهم می‌کند، منتظر توضیح بیشتری است. -“وقتی زنی فقط برای بچه به دنیا آوردن انتخاب میشه.” فریاد می‌زند: “خفه شو.” روزها منتظر چنین لحظه‌ای بودم. -“خفه نمی‌شم خفه نمی‌شم اگه می‌تونی

که حتما می‌تونی بیا خفه‌ام کن تو می‌تونی. آره می‌تونی.” دست‌هایم را به صندلی‌های جلو می‌گیرم خودم را جلو می‌کشم و کنار گوشش فریاد می‌زنم: “برای تو که کاری نداره داره؟” دستش را از فرمان جدا می‌کند و محکم به صورتم می‌کوبد نمی‌دانم کی ماشین را نگه می‌دارد. خون از بینی‌ام جاری می‌شود. سرم را به صندلی عقب تکیه می‌دهم و می‌گذارم خون روی لباسم بچکد. احاس می‌کنم جنگی که به تاخیر افتاده بود شروع شده است. از روز اول منتظر چنین برخوردی بودم و حالا فکر می‌کنم باید آقدر جنگ را ادامه بدهم تا به مذاکره یا شکست یکی از دو طرف منتهی شود. سرش را روی فرمان گذاشته است، دستم را زیر بینی‌ام می‌گیرم خون قطره قطره در گودی دستم می‌چکد، در حالتی

سرخوشانه خون جمع شده را به شیشه‌ی جلو می‌پاشم، سرش را از روی فرمان بلند می‌کند خون را که می‌بیند بلافاصله به عقب برمی‌گردد. دست‌های خون آلودم را روی چشم‌هایم گذاشته‌ام، خون تمام صورتم را پوشانده است. به سرعت پیاده می‌شود. در عقب را باز می‌کند بالش را روی صندلی جلو می‌اندازد کنارم می‌نشیند. دست‌هایم را از روی صورتم بلند می‌کند با صدایی زنگ دار می‌گوید: “یا امام رضا.” رویم را برمی‌گردانم بال چادرم را روی صورتم می‌کشم. دست می‌اندازد پشت گردنم سرم را به طرف خودش برمی‌گرداند. چشم‌هایم را می‌بندم. “گل.” لب‌هایم را بهم می‌فشارم. بینی‌ام را با گوشه‌ی چادرم پاک می‌کند سرم را به پشتی صندلی تکیه می‌دهد، دستمال کاغذی را از روی داشبورد برمی‌دارد …

دانلود رمان بازی آخر بانو
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان بازی آخر بانو
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها