رمان بازی پیچیده

عنوانرمان بازی پیچیده (جلد دوم مجموعه پیچیده)
نویسندهآنا هوانگ
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه401
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان بازی پیچیده (جلد دوم مجموعه پیچیده) اثر آنا هوانگ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ریث نباید بریجت رو بخواد اما به هر حال اون دختر رو مال خودش میکنه. ریث لارسن، بادیگارد خونسرد، اخمو و مغرور بریجت، دو قانون داره؛ قانون اول: به هر قیمتی از پرنسس بریجت محافظت کنه. قانون دوم: از نظر عاطفی بهش وابسته نشه. بریجت وون اشبرگ. یک پرنسس یکدنده است که آتش درونش قوانین ریث رو به خاکستر تبدیل می‌کنه. ریث تنها چیزی که می‌خواد از آن خود کردن بریجت هست. چون بریجت متعلق به اونه. میوه‌ ممنوعه است. عامل اصلی رویاهای تاریکشه… پرنسس بریجت وظایف سنگینی داره، آرزوش داشتن زندگی آزاده و عاشق کسی بشه که خودش انتخاب کرده. اما با کناره گیری برادرش، با یک ازدواج سیاسی روبرو میشه و پادشاهی که خواهانش نبوده. اون باید برای نقش جدیدش آماده بشه، و باید با اشتیاقش نسبت به مردی که هیچوقت نمی‌تونه برای اون باشه بجنگه. نگهبانش. محافظش. کسی که عامل نابودیشه. عشق ناخواسته و ممنوعه‌ی اون‌ها می‌تونه پادشاهی رو ویران بکنه و نابودشون بکنه …

خلاصه رمان بازی پیچیده

“بریجت” یک ثانیه ایستاده بودم و ثانیه بعد من روی زمین بودم، گونه‌ام به چمن‌ها چسبیده بود در حالی که ریس بدنم رو با محافظت می‌کرد و جیغ‌هایی که تو پارک می پیچید. همه چیز انقدر سریع اتفاق افتاد که چندین ثانیه طول کشید تا به نبض تپندم برسم. شام، پارک، شلیک گلوله، جیغ‌ها. کلماتی که به خودی خود معنی داشتند، اما من نمی‌تونستم اونارو تو یه فکر منسجم بهم متصل کنم. صدای به تیر دیگه و بعد جیغ های بیشتر. بالای سرم ریس نفرینی رو چنان آهسته و خشن زمزمه کرد که بیشتر از شنیدن اونو احساس کردم: با شمارش سه ما برای پوشش به سمت درخت می‌دوییم. صدای ثابتش اعصابم رو آروم کرد. -فهمیدی؟ سرمو تکون دادم. شام من تهدیدی برای بالا آوردم بود،

اما خودم رو مجبور کردم تمرکز کنم. من نمی‌توانستم از کنترل خارج بشم نه وقتی که تو دید کامل تیرانداز بودیم. اونو دیدمش، هوا انقدر تاریک بود که نمی‌تونستم جزییات زیادی جز موهای بلند و فرفریش و لباس‌هاش بفهمم. سویشرت شلوار جین کفش کتونی اون شبیه یکی از ده‌ ها پسر همکلاسی من تو تایر بود و این اونو وحشتناک تر می‌کرد. او پشتش به ما بود به چیزی نگاه می‌کرد به کسی یه قربانی، اما می‌تونست هر ثانیه بچرخه. ریس جابه جا شد تا بتوونم خودم رو روی دست ها و زانوهایم فشار بدم و تو همون حال پایین تر بمونم. اون اسلحه اش رو بیرون آورده بود مرد بداخلاق اما متفکر شام ناپدید شده بود و یک سرباز سنگدل جایگزین اون شده بود. متمركز مشخص مرگبار.

برای اولین بار نگاهی اجمالی به مردی که اون تو ارتش بود انداختم و لرزی به ستون فقراتم فرو ریخت. برای هرکسی که تو میدون جنگ با اون روبرو میشد، ترحم می‌کردم. ریس با همون صدای آروم شمارش معکوس کرد. -سه، دو، یک. من فکر نکردم فقط دویدم. یه گلوله دیگه از پشت سرمون شلیک شد و من تکون خوردم و روی یه تیکه سنگ سر خوردم ریس با دست‌های محکم بازوهامو گرفت بدنش همچنان از پشت سر ازم محافظت می‌کرد و منو به سمت انبوه درختای لبه پارک راهنمایی می‌کرد. ما نمی‌تونستیم بدون عبور مستقیم از تیرانداز جایی که هیچ پوششی وجود نداشت به خروجی برسیم، پس باید تا رسیدن پلیس منتظر می‌موندیم. اچنا باید به زودی اینجا می‌اومدن درسته؟ …

دانلود رمان بازی پیچیده
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان بازی پیچیده
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها