رمان در مسیر تو

عنوانرمان در مسیر تو
نویسندهمرضیه نوری
ژانرعاشقانه، مذهبی
تعداد صفحه2082
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان در مسیر تو اثر مرضیه نوری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

یک خطا رخ داد! خطایی که از سوی نوجوانی به نام بابک سر زد، و اگر پرده از آن برداشته می‌شد، آبروی سه خاندان را به باد می‌داد. بزرگان خانواده، بی‌هیچ سر و صدایی، ماجرا را خاتمه دادند تا ریحانه‌ی شش‌ساله را از تیر رس تهمت‌ها دور نگه دارند. حتی امیرحسینِ هشت‌ساله، که خود را ناجی ریحانه می‌دانست، با اینکه دقیقاً درک نکرده بود چه اتفاقی افتاده، ناگزیر از سکوت شد. اما هیچ‌کس از بازی تقدیر خبر نداشت.. زمان گذشت، کودکان قد کشیدند، و سرنوشت، آدم‌های این قصه را پس از سال‌ها جدایی دوباره گرد هم آورد. این، آغاز ماجرا بود… زندگی در مسیر تو بود… مسیر دستانت، حرف‌هایت، چشمانت، و رسیدن به آغوشت. مسیر تو، راه رسیدن به آگاهی بود!

خلاصه رمان در مسیر تو

آسمان ابری پاییز دلگیر بود. با اینکه زیپ ژاکتش را بالا کشید و کلاه بر سر گذاشت اما باد سردی وزید و اندام دخترانه‌اش دچار لرزشی توامان با وحشت شد. کوچه‌ها را یکی پس از دیگری رد می‌کرد و هر بار که به مسیر پشت سر نظر می‌انداخت شیخ ناشناس همچنان در تعقیبش بود صدای تپش قلبش در خش خش برگ‌های زیر پا مانده گم میشد. چرا محله انقدر خلوت بود؟ فقط نیم ساعت معطل گرفتن جزوه شده بود. بر سرعت قدم‌هایش افزود نام کوچه‌ها را به امیدی می‌خواند. بلکه مسافت زودتر به پایان برسد. برگشت و ناگهان شیخ را نزدیک خود دید. چند متری بیشتر فاصله بینشان نبود. نفسش حبس شد. نگاه گرفت و تمام زور تحلیل رفته‌اش را به ماهیچه‌های پا ریخت اما

قبل از اینکه بتواند جلویش را ببیند. به جسم سختی برخورد کرد و به عقب پرت شد. -حواست کجاست دختر؟ با دیدن امیر حسین میخکوب شد. اینجا چه می‌کرد؟ درجا ایستاد و نگاه مضطربش به دنبال ناشناس گشت. مرد جوان گوشی به دست از کنارشان رد شد و صدای مکالمه‌اش دور و دورتر شد. اخمی کمرنگ صورت مردانه‌ی امیرحسین را پوشاند. دنباله‌ی نگاه ریحانه به مرد منتهی می‌شد. -آشناست؟ دخترک بی‌حواس پرسید: کی؟ اشاره‌ی ابرو آمد. -همی ایشون. ریحانه که تازه منظورش را متوجه شد لب به حیا گزید. سر به زیر انداخت و اخم ریزی کمان ابرویش را به هم نزدیک کرد. کوله روی دوش جابجا کرد و مقنعه‌ی مشکی جلوتر کشید همانطور که کفش‌های اسپرتش را می‌دید گفت:

متوجه منظورت نمی‌شم پسردایی. قدمی به معنای راه باز کردن جلو گذاشت. از این همه دستپاچگی بیزار بود. از خیال‌های موهومی که دست از سرش برنمی‌داشت. کفش‌های اسپرت حرکتی نکردند. ناچار نگاه بالا کشید. چشمان پر حرارت امیر حسین دقیق بود. -جوابم این نبود؟ هربار دیدن این پسر دستی میشد و دل و روده‌اش را به هم چنگ می‌زد. پیچشی پیچک وار، اما دختر هاشم بود و به راحتی وا نمی‌داد. با همان اخم ظریف سر کج کرد و مسیر خانه را نگاه کرد. سردش بود انگار. -پسردایی هر کی ندونه شما باید خوب بدونی دخترای هاشم خان اهل دوستی خیابونی نیستن‌. ابروی پسر که بالا رفت بلافاصله حرفش را تصحیح کرد. -یعنی اصلا اهل دوستی با نامحرم نیستن‌ …

دانلود رمان در مسیر تو
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان در مسیر تو
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
توکلی
توکلی
3 روز قبل

عااااالی بود

رها
رها
11 روز قبل

بسیار خوش قلم
روان
آموزنده و جذاب

reyhaneh
reyhaneh
5 سال قبل

سلام ببخشید چرا لینک دانلود این رمان نیست ؟؟

sara
sara
پاسخ به  مریم
5 سال قبل

یاخدا ادمین یجوری حرف میزنی انگاری اسرار مهم بین المللی توسایته اینم اومده جاسوسی

بنده خدا حتما میخواد رمان بنویسه نمیدونه ازکجا باید شروع کنه

مریم
مریم
5 سال قبل

سلام ببخشید توی این سایت رمان هارو خودتون می نویسید یانه؟