رمان دریای اضطراب‌

دانلود رمان دریای اضطراب اثر حوا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

لیانا وکیلی نسبتا مستقل از خانواده‌ی خود است دختری مملو از حس ارامش و عشق که بر سر کنجکاوی وکیل مردی قاتل، پشت میله های سرد زندان می‌شود، یک‌پرونده اتفاقی! یک‌گِره! یک اعتراف دروغ! یک عشق! و صدها مشکل …

خلاصه رمان دریای اضطراب

لیانا تا خود صبح چشم رو هم نذاشت لباس پوشید و آماده شد. قبل از اینکه کسی بیدار شه از خونه زد بیرون دادگاه رای داد و تکین هیچ دفاعی نکرد. هیچ استرس و نگرانی ای نداشت، ولی حال و روز لیانا دیدنی بود تا می تونست قانون و ماده و تبصره رو کرد. تا جون داشت دفاع کرد. آخر جلسه دیگه رمقی براش نمونده بود که رو پا وایسه تمام تلاشش رو کرده بود مردی رو نجات بده که این روز ها تموم دغدغه اش بیشتر دیدنش بود و تکین که رای دادگاه رو از قبل می‌دونست جوری آروم نشسته بود و به نفس نفس زدن‌های وکیلش نگاه می‌کرد که انگار نه انگار

این جلسه‌ی دادگاه اونه؛ که دارن برای زندگیش حکم صادر می‌کنن. به لیانا علاقه مند نشده بود ولی این دختر براش مهم بود؛ نه اونقدری که هر کاری براش بکنه اما نقشش از یک وکیل تو زندگی تکین بیشتر بود. تکین ذره ای اهمیت به لباس و دستبند دست و سیل فلش دوربین های مختلف نمی‌داد. لیانا با آخرین توانش پاهای خسته اش رو دنبال خودش کشوند. رو به روی تکین ایستاد، تکین با نگاه سردش به لیانا خیره شد. بغض سنگین ليانا هیچ جوری کنار نمی‌رفت. اشک جلوی دیدش رو گرفت و تکین رو تار دید با صدای آرومی خواهش کرد: تمومش کن. صداش می‌لرزید،

اشکش جاری شد. تکین اخم کرد؛ لیانا لب گزید و باز گفت: بیا بیرون از زندان. تکین نگاه از لیانا گرفت و همراه سرباز راه افتاد؛ مثل همیشه محکم قدم بر می‌داشت انگار هیچ اتفاقی نیفتاده ولی لیانا داشت از حال می‌رفت. از شدت سردرد بیخوابی غصه و اون بغض لعنتی گلوش رو به درد آورده بود. با نگاهش تا آخرین لحظه تکین رو بدرقه کرد پاهاش رو دنبال تنش کشوند و نشست تو ماشین با صدای زنگ گوشیش از فکر بیرون اومد. صدرا بود گوشی رو برداشت. -الو ليانا. لیانا لب گزید: سلام. صداش می‌لرزید. -دادگاه چی شد؟ چه حکمی دادن؟ ليانا بغضش ترکید و نالید: اعدام …