دانلود رایگان رمان دلکوچ اثر نغمه نائینی
دانلود رمان دلکوچ اثر نغمه نائینی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
فیروزه قرار است با پسر عموی بزرگ خان ازدواج کند ولی خود دلداده شفیع است، شفیع میخواهد فیروزه را مجاب کند برای ازدواج به اصفهان بروند، ولی فیروزه بر این باور است که آدمهای خان همه جا هستند و آنها را پیدا میکنند، که در همان زمان، افراد خان سر میرسند و آنها را با هم میبینند! و فیروزه مجبور به ازدواج با بزرگ خان میشود، ولی …
خلاصه رمان دلکوچ
چشم که باز کردم هوا گرگ و میش بود. سگ خوابی کرده بودم سرم سنگین بود و تنم کوفته. غلت که زدم صورت غرق خواب بزرگ را دیدم. یک آن ترس برم داشت از آنهمه نزدیک بودنش بعد شرم بود که به وجودم سرازیر شد دلم میخواست به عمارت پدری بروم همایون را یک دل سیر ببینم دل چرکین بودم از بزرگ که صبرنکرده بود تا تابستان و برگشتن هوشنگ از خارجه. اگر تعجیل نکرده بود الان هنوز دختر میرزا آقا خان بودم نه زن بزرگ. نسیم خنکی از پنجره های دلگشای اتاق وارد میشد و بوی صبح داشت. شفیع میگفت از دور که بهش میرسم بوی صبح را با خودم میبرم میگفت دیدنم از
دور براش مثل وعدهی رسیدن بهار بوده. نگاهم از پرده های ململ رسید به قپه های پایین تخت و کت و پیراهن آویختهی بزرگ. آرزو داشتم شفیع را تر تمیز در لباسهای خوش دوخت ببینم با کت و شلوار، همانها که بزرگ و همایون و هوشنگ میپوشیدند، با هرسی ها ورنی براق. میخندید که منو چه به رخت و لباس آلاگارسونی و خانی؟ یعنی این ریختی باشم کمم برای دلت؟ میگفتم وقتی داماد خانهی خان باشی باید هم رخت آلاگارسونی تن کنی. چی کم از بزرگ و بیارای من داری؟ باز میخندید و هی میگفت داماد خانهی خان، داماد خانهی خان.. شفیع داماد خان.. میخندید و تازه میفهمیدم
بوی صبح یعنی چه. بزرگ حرکتی کرد و پشت به من خوابید. لعنت به دل سیاه شیطان که نمیگذاشت پای قرار و وعده ام با بزرگ بمانم. بوی نان تازه قاطی بوی صبح شد ضعف کردم نشستم و از دیدن پاهای برهنه ام که آویزان از تخت بود شرم کردم من زن بزرگ بودم. وعده کرده بودم هر چه گذشته بود خاک کنم. گذشته یعنی شفیع، شفیع را خاک..؟! بغض نشست به گلوم، زن بزرگ شدم که شفیع را ببخشد. کسی در دلم نهیب زد از خدا و روز جواب بترس فیروزه. برخاستم و مهیا شدم باید تا آفتاب نزده نمازم را میخواندم بیرون اتاق ساکت و خلوت بود. شاه نشین عمارت، آن طرف حیاط بود. بزرگ …