دانلود رایگان رمان انتقام آبی اثر مرجات فریدی
دانلود رمان انتقام آبی اثر مرجان فریدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پدر و مادر دلسا یک رمز در کار خود داشتند که مافیا دنبال این کد و رمز بود، مردی به اسم هاکان که از قدیم عاشق مادر دلسا بوده، برای بدست آوردن آن رمز وارد ماجرا میشود، هاکان پدر دلسا را میکشد و خود او را گروگان میگیرد …
خلاصه رمان انتقام آبی
یک هفته ای میگذره و تواین یک هفته لاوین زیاد بهم کار نداره و خودم اون حرکتایی که بهم یاد میده رو تمرین میکنم ساناز فکر میکنه مدت زمانی که تو باشگاه هستم رو دارم تمیز کاری میکنم. سارا هم که معلومه ارتباطش با ساناز اصلا خوب نیست و اصلا دیده نمیشه، یعنی من تو این یک هفته خیلی کم دیدمش. یک مشت محکم دیگه هم به کیسه بکس زدم و با بازوم عرق رو پیشونیم رو پاک کردم. یه بالانس زدم و بعدش پشت سر هم چرخ و فلک زدم. رفتم رو تردمیل و آخرین سرعت رو زدم، صدای در اومد برگشتم دیدم لاوینه لبخند زدم و گفتم: به به چه عجب سلام استاد. یک لبخند
کمرنگ زد و جعبهی توی دستش رو گذاشت روی زمین چون پشتم بهش بود ندیدم داره چیکار میکنه برای همین دستگاه رو خاموش کردم و برگشتم سمتش که دیدم سه تا شیشه نوشابه روی قسمت های مختلف سالن گذاشته بود، لاوین اومد کنارم و ایستاد و گفت: باید هرچی زودتر همه چیزای لازم رو یاد بگیری دلسا و اسلحهی مشکی رنگی رو در آورد و بهم نشون داد. آروم اما جدی گفت: آماده ای؟ قلبم از استرس تند میزد سرمو تکون دادم اومد پشتم وایستاد و اسلحه رو بهم داد یک اسلحهی کوچیک یا شایدم هفت تیر مشکی بود با دستاش دستامو گرفت و به سمت شیشه ای که با فاصله
ازمون رو میله بود برد. از کنار گوشم آروم گفت: وقتی هدفتو میبینی و میخوای شلیک کنی نفس نکش و دستاتو سفت و بدون لرزش نگه دار و پاهاتو اونقدر محکم به زمین بچسبون که بعد از شلیک از جات حتی یک سانت هم تکون نخوری. سعی کردم حرفاشو مو به مو انجام بدم دستامو ول کرد و رفت عقب و آروم گفت: ماشه رو بکش. چشمامو بستم و انگشتام رو فشار دادم که صدای کمی بلند شد، چشمام رو باز کردم شیشه سالم بود. لبام رو به دندون گرفتم و به لاوین که اخمو بهم نگاه میکرد نگاه کردم که اومد اسلحه رو از دستم گرفت و گفت: هیچ وقت به کسی اینطوری نگاه نکن …