رمان فردا

عنوانرمان فردا
نویسندهگیوم موسو
ژانرعاشقانه، معمایی، خارجی
تعداد صفحه252
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

معرفی و دانلود رمان فردا اثر گیوم موسو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

“گیوم موسو” در کتاب “فردا” داستان زن و مردی را روایت می‌کند که در جهان موازی هم زندگی می‌کنند و یک لپ‌تاپ سرنوشت آن‌ها را به هم گره می‌زند . این داستان عاشقانه ، با بیان مفاهیم فلسفی و شناختی ، درون‌مایه کلاسیک عشق را به چالش می‌کشد .
اغلب ما زمانی که نام ژانر عاشقانه در ادبیات داستانی را می‌شنویم ، کلیشه‌هایی قدیمی در ذهن‌مان نقش می‌بندد که حتی ممکن است کتاب‌هایی زرد را تداعی کند . به همین دلایل است که روایت داستانی عاشقانه در ادبیات مدرن کمی دشوار و خطیر به نظر می‌آید . گیوم موسو (Guillaume Musso) در تلاشی هنرمندانه موفق به خلق داستانی عاشقانه و پُر کشش شده است که شما را مجذوب خود خواهد کرد .
به عنوان بارزترین ویژگی‌ این داستان می‌توان از روایت غیرخطی و پیچیدگی در درک عنصر زمان یاد کرد . این نویسنده محبوب فرانسوی که سبک داستان‌نویسی منحصر به‌فرد خود را دارد ، در این رمان با بهره گرفتن از باورهای علمی و تلفیق آن با هنر روایت ، فضایی عاشقانه و تا حدی فلسفی را خلق کرده است .
کتاب فردا (Demain) را می‌توان رمانی آمیخته از عناصر جادویی مانند برهم‌ریختگی زمان و عناصر حقیقی همچون عشق و حوادث ناگوار دانست . “گیوم موسو” داستان مرد جوانی به نام متیو را روایت می‌کند ؛ او استاد فلسفه دانشگاه هاروارد است و به لحاظ ظاهری لاغر و کمی سبزه است . “متیو” میان دانشجویانش بسیار محبوب است ، چون سخنرانی‌های بی‌تکلف و تاثیرگذار او ، فلسفه را برای همه قابل درک کرده است . این محبوبیت تا جایی پیش رفته که برای شروع کلاس‌های جدیدش ، بیش از هشتصد نفر ثبت نام کرده‌اند و قرار است کلاس در تالار اصلی دانشگاه برگزار شود . جمله‌ای که روی تخته نوشته شده می‌گوید : اگر فلسفه رنج روح را از بین نبرد ، فایده‌ای هم ندارد ، در حقیقت متیو معتقد است که اگر فلسفه روح ما را از اندوه نزداید رسالت خود را ناتمام گذاشته است .
وی پس از حادثه تلخ جان‌باختن همسرش در تصادف ، دخترش را به تنهایی بزرگ می‌کند و زندگی‌اش با خرید یک لپ‌تاپ دست دوم به طرز عجیبی دگرگون می‌شود ! او پس از چند روز درمی‌یابد که عکس‌ها و فایل‌های شخصی صاحب قبلی لپ‌تاپ از حافظه دستگاه پاک نشده است . این استاد جوان تصمیم می‌گیرد تا با صاحب پیشین دستگاه تماس برقرار کند و موضوع را به او بگوید . از این نقطه اِما وارد داستان می‌شود ؛ بانویی جوان که در تمام زندگی‌اش نتوانسته مرد دلخواهش را بیابد .
داستان بی‌نهایت جذاب و پُر تعلیق “فردا” زمانی به اوج هیجان خود می‌رسد که اِما و متیو در می‌یابند در دو جهان موازی زندگی می‌کنند . اِما دقیقا یک سال قبل از متیو زندگی می‌کند و متیو در این فکر فرو می‌رود که آیا می‌تواند با کمک اِما از وقوع حادثه تصادف جلوگیری کند ؟
تصادفی که همسرش را از او گرفت !!…

خلاصه رمان فردا

چند هفته‌ای بود که احساس می‌کرد دخترش به شدت نگران است. انگار نگرانی خود را به دخترش انتقال داده بود و این حالت دخترک حس گناهی را در او به وجود آورده بود. با این‌همه، در حضور دختر، مرد همه تلاش خود را می‌کرد تا غم و نگرانی خود را پنهان کند، اما این کار مؤثر پذیرفته نشد. بچه‌ها حس ششم بالایی برای تشخیص این‌طور چیزها دارند. متیو بیهوده برای خود دلیل می‌آورد و نگرانی او را کاملا از پای درآورده بود. ترس غیرمنطقی برای از دست‌دادن دخترش به دنبال از دست‌دادن همسرش. مرد دیگر پذیرفته بود که خطر همه‌جا هست و این واهمه او را به سمت مراقبت بیش از حد از امیلی سوق می‌داد، غافل از اینکه این خطر وجود داشت که دخترک را کلافه کند و سبب شود اعتماد به نفس خود را از دست بدهد.

حقیقت این بود که او پدری از مد افتاده بود. هفته‌های نخست، با دیدن بی‌اهمیتی امیلی تعادل خود را از دست داده بود. در آن زمان، کودک گویی در برابر درد، حالتی نفوذناپذیر داشت. انگار درک نمی‌کرد مادرش مرده. با این وجود، در بیمارستان، روان‌شناسی که دخترک را زیر نظر داشت، برای متیو توضیح داده بود این رفتار غیرعادی نیست. بعضی بچه‌ها برای محافظت از خود، داوطلبانه، از یک ضربه روحی تکان‌دهنده فاصله می‌گیرند و در ناخودآگاهشان منتظر می‌مانند تا خود را محکم‌تر حس کنند تا بتوانند با آن روبه‌رو شوند.

سروکله سؤالات مربوط به مرگ، مدتی بعد پیدا شده بود. متیو در طی چند ماه با کمک‌گرفتن از سفارش‌های روان‌شناس، با آلبوم‌های نقاشی و استعاره‌ها، با این مسئله روبه‌رو شده بود؛ اما سؤالات امیلی دیگر ملموس‌تر می‌شد و پدرش را در آشفتگی غوطه‌ور می‌کرد و به غار تنهایی‌اش سوق می‌داد. کودکی چهارونیم ساله چطور مرگ را برای خود بازنمایی می‌کند؟ مرد نمی‌دانست از چه واژگانی استفاده کند، مطمئن نبود او در این سن، چه کلماتی را درک می‌کند. روان‌شناس به او توصیه کرده بود نگران نباشد و برای او توضیح داده بود امیلی همراه با رشد، از چگونگی از میان رفتن مادرش برای همیشه، بیشتر آگاه می‌شود. از نظر او این پرسش‌ها بی‌خطر بود و به او اجازه می‌داد از پیله سکوت خود بیرون بیاید، از تابوها دوری کند و به موقع خودش را از بند ترس برهاند؛ اما کاملا روشن بود امیلی به این زودی به فاز رهایی‌بخش نخواهد رسید. هرشب موقع خواب، دچار همان ترس‌ها و سؤالات همیشگی می‌شد و خوابی دردناک داشت.

«پیش به سوی تختخواب!» دخترک با حالتی متفکر زیر پتو خزید و آغاز کرد: «مامان‌بزرگ می‌گه مامان تو آسمونِ…» متیو، درحالی‌که از دست مادرش حرصش گرفته بود، حرفش را قطع کرد: «مامان تو آسمون نیست. مامان‌بزرگ پرت‌وپلا گفته.»

کیت خانواده‌ای نداشت. مرد هم خیلی زود از والدینش جدا شده بود. پدرومادرش آدم‌های متکبری بودند که دوران بازنشستگی آرامی را در میامی می‌گذراندند و تبعات اندوه آنان را درک نمی‌کردند. آنان هرگز کیت را دوست نداشتند و پسرشان را برای اینکه از لحاظ سابقه حرفه‌ای از خانواده‌اش پیشی گرفته بود، سرزنش می‌کردند؛ نقطه اوجی برای پدرومادری که هرگز به کسی جز خودشان فکر نکرده بودند. البته پس از مرگ کیت، در همان ماه نخست برای حمایت از پسر و نوه‌شان به بوستون آمده بودند؛ اما این دلسوزی دیری نپایید و از آن به بعد فقط به یکبار تلفن در هفته برای احوال‌پرسی و این بیهوده‌گویی‌ها برای نوه‌شان بسنده کردند.

دانلود رمان فردا
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان فردا
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها