رمان فردا به وقت تو

دانلود رمان فردا به وقت تو اثر یاسمن راد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

آسمان پارسیان دختر خانواده ای سرشناس و اصیل بصورت کاملا اتفاقی، با برنده‌ی ناشناسِ یک مسابقه‌ رالی غیرقانونی گذشته‌ای پرماجرا دارد آشنا می‌شود، که این گذشته روی لحظه به لحظه‌ی زمان حال سایه می‌اندازد! …

خلاصه رمان فردا به وقت تو

سالن خانه در تاریکی فرو رفته بود عقربه های ساعت با سرعت از هم پیشی می‌گرفتند اما هنوز خبری از حورا نبود با صدای هلن چشمانم ناچار از نگاه به حرکت عقربه های ساعت دل کندند. هرچه از روشنایی آشپزخانه فاصله می گرفت و وارد سالن می‌شد، با ماسک سبز رنگ صورتش ترسناک تر به نظر می‌رسید. روی کاناپه مقابلم نشست و پا روی پا انداخت، دامن کوتاه مشکی پوشیده بود و بالاتنه اش را با لباسی بدون آستین و یقه درست و حسابی پوشانده بود، سردش نبود؟ به سختی از میان فشار ماسک لب زد: حورا نیومده؟ -نه. با انگشت اشاره اش روی لبه پایین دامنش خطوط درهم کشید:

واقعا قراره با بهادر ملکی نامزد کنه یا واسه حرص دادن من یه چیزی پروند؟ ابروهایم ناخودآگاه بالا پریدند: اگه همچین قراری باشه تو حرص می‌خوری؟ فقط ژست بی‌خیالی گرفت: نه خیلی فقط بابت بهادر متاسف می‌شم جوون لايقيه! دست از سر دامنش برداشت: باید هرچه زودتر تکلیف سهم‌ها روشن بشه. -منتظر رسیدن من به سن قانونی هستیم. -تو نمی‌تونی به تنها خواهرت اطمینان کنی؟ محکم پاسخ دادم:من به حورا اعتماد دارم. نگاهی به ساعت انداخت و ماسک را از صورتش کشید، کمی اداهای عجیب غریب با اعضای صورتش درآورد و بعد ادامه داد: پس اگه اعتماد داری لازم نیست صبر کنیم…

لطفا با حورا صحبت کن قبل از اینکه سالن را ترک کند با لحنی که سعی می‌کردم تا حد زیادی جلوی لرزشش را بگیرم، نجوا کردم: می‌خوای از بابا جدا شي؟ ایستاد ولی برنگشت. سکوت چند دقیقه‌ای بینمان را تیک تاک ساعت ایستاده برنزی می‌شکست. صدای او صاف بود و رسا: من فقط مهریه و خونمو میخوام عادلانه نگاه کنید حقمه، عاشق باباتون بودم و اون کنار من خوشحال بود تموم این چهار سال بیماریش وفادارانه موندم و اگه می‌دونستم خوب میشه باز هم ادامه می‌دادم. پر بغض خندیدم. کاش بیشتر از این عشق را به گند نمی‌کشیدند چندسال پیش عشقشان با خیانت به مادر بیچاره من …