دانلود رایگان رمان فرجام آتش اثر مونا امین سرشت
دانلود رمان فرجام آتش اثر مونا امین سرشت به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دلارا، بعد از ۳ سال فاصله از دیپلم، وارد دانشگاه میشود و سعی میکند با ورود به دانشگاه گذشته و خاطرات تلخش را فراموش کند در آنجا پسری از همکلاسیهایش توجه اش را جلب میکند. پسری جذاب و محجوب و کم حرف به نام سروش و همین جذب شدن باعث میشود ک تلاش کند تا به او نزدیک و بعد از مدتی متوجه بشود که علت این مدل رفتارهای سروش اختلال اوتیسم است که البته سروش خیلی جزئی دچار به این اختلال مبتلا هست …
خلاصه رمان فرجام آتش
تمام توجه دل آرا به سروش رادمهر معطوف میشود به کلاس عماد و بعد از خسته نباشید استاد، با سر و صدای عاطفه و صحبتهای مهربان حواسش پرت شده و همراهشان از کلاس بیرون میرود. سر کلاسهای بعدی هم هروقت نگاهش به او میافتد کم حرفی و سکوت او را به خجالتی بودنش ربط می دهد تا بالاخره نگاه بلا تکلیفش از او کنده شود و حواسش را تمام و کمال به صحبتهای استاد درس اقتصاد بدهد. چند دقیقهای به پایان کلاس مانده که نگاهش در کلاس میچرخد و با دیدن یکی دوتا از دانشجوها که خوابشان گرفته و بعضی ها هم مشغول خمیازه کشیدن هستند نگاهی به ساعتش می اندازد.
دوباره رگ شیطنتش بالا میزند و لحظهای که استاد جملهی آخرش را به پایان میرساند با حرارت خاص و لبخندی معنادار میگوید: استاد خسته نباشید! صدایش جوری در کلاس طنین انداز میشود که خواب از سر همه میبرد و مهربان با دلهره نگاه از او گرفته و به استاد میدهد. استاد یادگاری پیرمرد مهربانی است که درس اقتصاد را با زبانی شیرین توضیح میدهد تا سختی هایش کمتر شود اما ایراد کار اینجاست که کلاس درست در تایم بعد از ناهار برگزار می شود و همه خسته و خوابالوده هستند. یادگاری نگاهش را از بالای عینک نیم دایرهای اش به دل آرا میدهد و لبخند بانمکی میزند.
-سلامت باشی دخترم… من که خسته نیستم ولی انگار شما حسابی خسته شدی. دل آرا با لبخندی محو، سر جایش صاف تر مینشیند و با اعتماد به نفس جواب میدهد: من؟ نه اتفاقا دارم از کلام شیوای شما و مبحث شیرین عرضه و تقاضا لذت میبرم. مرد باخنده سر تکان میدهد و عینکش را از روی چشم برمیدارد. پشت میز مینشیند و دوباره خطاب به او میگوید: خوبه پس دخترم پاشو یه خلاصه از کل مبحث امروز برای همه بگو ببینم اگر صحبت هام مفید و قابل فهم بوده کلاس رو تعطیل کنم عاطفه باخنده و زمزمه وار اوه اوه میگوید اما دل آرا عقب نشینی نمیکند و روی پا میایستد تک سرفه ای میکند …
اینقدر ریتمش کند بود نیمه رهاش کردم
با سلام چرا جدیدا توی رمانها خانم های مذهبی شخصیت منفی دارند و آقایان مذهبی هم احمق هستند
سلام
چون قصد تخریب اینگونه اشخاص رو دارند.