رمان قصه موج

دانلود رمان قصه موج اثر خورشید شمس

دانلود رمان قصه ی موج اثر خورشید شمس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. بعد از ازدواج از تنهایی همیشه همراه او بود و از او دختری احساسی که با کوچکترین ضربه ای می شکست ساخته بود، تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش می فهمد …

خلاصه رمان قصه ی موج

ببخشید بی معرفت نه رفیق نیمه راه قشنگ تره سرشو به نشانه تأیید تکان داد _دوباره چی شده؟ _کشتی احساسم نزدیک ساحل به گل نشست. دکتر نیک دوباره با صدای بلند خندید، خدای من چه شاعرانه دلخور شده بودم اصلا حوصله شوخی او را نداشتم، میشه به امشبو با من شوخی نکنید؟ نیک ایرواشو بالا انداخت چطور شما میتونید منو سرکار بزارید بازی دزدو پلیس راه بندازید آخرش بگید به شوخی بود و تمام اونقت من نمی تونم؟ نوچ دیگه نداشتیم کلافه شده بودم، داشتیم؟ _می شنوم نفسمو با حرص بیرون دادم گذشته ی آدم ها چقدر اهمیت داره؟

اگه گذشته به آینده ی یک رابطه صدمه بزنه دیگه اسمش گذشته نیست. حال نامعلومه باید ببینید گذشته خاک شده یا نه. _گذشته اشو با خودش به دوش می کشه نیک پوست لبشو جوید و سرشو تکون داد پس گذشته نیست همون حال نا معلومه _طاقت نیاوردم زدم زیر گریه بر خلاف تصورم تو سکوت نگاهم میکرد وقتی یه دل سیر اشک ریختم با آرامش بلند شد از آب سرد کن به لیوان آب ریخت نزدیک من شد همه ی حرکاتشو رو دور کند انجام میداد لیوان آبو روبه روی صورتم گرفت سخت می گیرید. سرمو برگردوندم که اعتراض کرد آب نخورید دیگه به حرفتون گوش نمیدم ناخود آگاه یاد سکانس شمال و قرص سرماخوردگی افتادم زیر چشمی بهش چپ چپ نگاه کردم از رفتارش خوشم نیومدولی چاره نداشتم حرف زدن با دکتر نیک بهم احساس امنیت می داد

لیوان را از دستش گرفتم و به نفس سر کشیدم _چه اتفاقی میتونه انقدر مهم باشه که شمارو تا این حد بهم بریزه غریبه تعجب کردم ایندفعه دکتر نیک به من گفت غریبه من اسم دارم دوباره افتاد به جون پوست لبش همینجوری که به ایستگا پرستاری خیره شده بود با صدای آروم گفت خب اسم این غریبه چیه که من نمیدونم؟ _تازه یادم افتاد من اصالا خودمو معرفی نکردم یه رفاقت بی نام و نشان بینمون جریان گرفته بود. خجالت کشیدم سرمو پایین انداختم _میتونم راهنمایی کنم اسممو حدس بزنید. نیک نگاهش را به سمتم گرفت – دوباره بازی؟ باشه من خوراکم بازیه بچه پرو تر از این حرفام. خوب نشانه ها رو بگید من دنبال می کنم تا به سر نخ برسم. -دختر دریام دلم شور بزنه انتقام خودمو از صخره ها می گیرم…