رمان حقیقت
عنوان | رمان حقیقت |
نویسنده | کالین هوور |
ژانر | عاشقانه، معمایی، خارجی |
تعداد صفحه | 258 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان حقیقت اثر کالین هوور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کتاب حقیقت نوشته کالین هوور ، ماجرای عاشقانهای دارد ؛ اما چاشنی معما و قتل نیز به آن اضافه شده است . شخصیت اصلی داستان ، لوئن اشلی نام دارد ؛ لوئن نویسندهی جوانی است که با مردی به نام جرمی آشنا میشود و جرمی با ورود خود به زندگی لوئن ، او را به سوی اسرار پیچیده و خونینِ خود و همسرش میکشاند .
این کتاب در سال 2018 منتشر شد و مانند سایر کتابهای کالین هوور (Colleen Hoover) با استقبال خوانندگان مواجه شد تا جایی که چندین هفته در صدر فهرست پُر فروشترین کتابهای نیویورکتایمز قرار گرفت . از طرف دیگر ، رمان حقیقت در سال 2019 به عنوان یکی از 10 رمان برتر عاشقانه توسط کاربران سایت گودریدز انتخاب شد . کتاب حقیقت ، قبل از هر چیزی به عشق و اهمیت و جایگاه آن در خانه و خانواده میپردازد و در کنار این موضوع ، ذهن مخاطب را در تشخیص میان واقعیت و خیال به چالش میکشاند .
«لوئن» نویسندهای نه چندان موفق است که از نظر مالی در وضعیت بدی قرار دارد . اما یک پیشنهاد کار جذاب ، همه چیز را تغییر میدهد . «جرمی کرافورد» ، همسر نویسندهی پُر فروش «وریتی کرافورد» ، «لوئن» را استخدام کرده تا کتابهای باقی مانده در مجموعهای موفق را که همسرش نمیتواند به اتمام برساند ، کامل کند . «لوئن» به خانهی «کرافورد» میرود و آماده میشود تا یادداشتها و طرحهای «وریتی» در سالهای مختلف را بررسی کند ، با این امید که اطلاعات کافی برای آغاز کارش را بهدست آورد . اما چیزی که «لوئن» انتظارش را ندارد ، پیدا کردن خودزندگینامهای ناتمام است که «وریتی» قصد داشته آن را از همه پنهان نگه دارد . صفحات این خود زندگینامه پُر است از اعترافات شوکه کننده ، از جمله خاطرهی «وریتی» از شبی که خانوادهاش برای همیشه تغییر کرد …
خلاصه رمان حقیقت
یک لحظه احساس کردم کاری که انجام میدهم فراتر از جستجوی بیاجازه در کشو لباسهای زیر وریتی است! حقیقتآ چه میکردم؟ بهخوبی میدانستم که حق ندارم این نوشتهها را بخوانم. من به این دلیل به این خانه نیامده بودم. اما در واقع؛…
زندگینامه وریتی را کنار خودم روی کاناپه گذاشتم و به آنها خیره شدم. پرسشهای متعددی در خصوص وریتی به ذهنم هجوم آوردند. پرسشهایی که نمیتوانستم از او بپرسم و جرمی نیز احتمالا علاقهای به پاسخ دادن به آنها نداشت. باید او را بهتر میشناختم تا به عملکرد ذهنش پی میبردم. در شرائط فعلی تنها راه من برای شناخت او خواندن زندگینامهای بود که به قلم خودش نوشته شده است. این مسئله را صادقانه میگویم که چارهای جز خواندن آن نداشتم.
من برای فضولی کردن به آنجا نیامده بودم و هرگز قصد این کار را نداشتم. احساس کردم که باید هر چه سریعتر آنچه لازم دارم را بدست آورده و فورآ از حریم خصوصیخانواده او دور شوم. مطمئن بودم که آنها مشکلات فراوانی را شاهد بوده و قطعآ به یک مزاحم احتیاج نداشتند.
***
نمىگویم تا شبى که جرمى را ملاقات کردم گم شده بودم اما به جرأت مىگویم که همان لحظه که جرمى از آن سوى اتاق به من نگاه کرد پیدا شدم. قبلاً از او نیز چندین نامزد داشتم؛ حتى افرادى بودند که فقط براى یک شب ذهن مرا به خود مشغول کرده بودند. تا قبل از آشنایى با جرمى؛ هرگز زندگى مشترک را در ذهن متصور نشده بودم اما همان شب که او را دیدم؛ روز ازدواجمان را تصور کردم، اولین شب در کنار او را تجسم کردم و سپس ماه عسل و فرزندانمان را در تخیلاتم دیدم.
تا آن زمان؛ ایده خاصى در مورد عشق نداشتم چون به نظرم بىمعنى و بیش از حد مصنوعى بود. درواقع؛ عشق را دستاویز شرکتهاى تولیدکننده کارت تبریک مىدانستم که خواهان افزایش فروش کارتهاى تبریک هستند. حقیقتا تا آن زمان علاقهاى به عشق یا عاشق شدن نداشتم.
***
مادرم معتقد بود که هر خانه یک روح دارد. اگر این گفته صحت داشته باشد، روح خانه ی «وریتی کرافورد» نیز به اندازه ی ظاهرش، تیره و افسرده خواهد بود.
در واقع، شاید بهتر بود احساس می کردم که پس از یک مهمانی با فردی آشنا شده و با هم شام خوردیم؛ همین و بس! اما صبح روز بعد من اینگونه فکر نکردم بلکه میزان دیوانگی من بیشتر و بیشتر شد. با گذشت هر روز، آشنایی خود را ارزشمندتر از قبل می دیدم. عشق همین است.
گاهی اوقات به آن شب اول که با «جرمی» ملاقات کردم، فکر می کنم؛ آیا اگر چشمان ما با هم تلاقی نمی کردند، زندگی من باز هم اینگونه بود؟ آیا تقدیر من از همان ابتدا این بود که چنین پایان غم انگیزی داشته باشم؟ یا شاید این پایان غم انگیز ناشی از انتخاب های اشتباه خودم است نه تقدیر؟
- انتشار : 18/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403