رمان کدبانوی سفارشی

عنوانرمان کدبانوی سفارشی
نویسندهالکسا رایلی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه338
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان کدبانوی سفارشی اثر الکسا رایلی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کش مک‌کالیستر وقت نداشت قرار بذاره و زن زندگیشو پیدا کنه. پس عروس سفارشی راحت‌‌ترین راهی بود که می‌تونست شریک زندگیش رو پیدا کنه. فکر می‌کرد انجام دادن این کار اشتباهه تا اینکه چشمش به پرتوی نور کوچولوی مقابلش افتاد که به زندگیش نور می‌بخشید. هرگز عشقی واقعی مثل این توی مخیله‌اش نمی‌گنجید. هرگز فکر نمی‌کرد شیفته‌ی زنی بشه که کنترلش رو از چنگش دربیاره. حتی بلد نبود چطوری باید با یه زن رفتار کنه. وقتی کلر استیونز وارد ملک و مزرعه‌ مک‌کالیستر شد فکر میکرد زندگیش قراره بهتر بشه. اون عروس سفارشی مالک عمارت بود و باید وظایف همسر بودنش رو به خوبی اجرا می‌کرد؛ اما توقع نداشت یه کابوی عضلانی و درشت اندام رو ببینه که اونو مثل پر کاه از روی زمین بلند می‌کرد. فکرشو نمی‌کرد شوهرش یه قلدره که مدام بهش دستور میده… وقتی مشکلات وارد مزرعه بشه و عشق نوپاشون رو تهدید کنه، ایا کلر و کش می‌تونند دووم بیارن؟ …

خلاصه رمان کدبانوی سفارشی

وقتی به برگشتن عروس به خونه‌اش فکر کردم احساس ناامیدی به سینه‌ام هجوم آورد. ما زیاد صحبت نکرده بودیم، فقط چند تا ایمیل کوتاه رد و بدل کرده بودیم اما کلر خانم خوبی به نظر می‌رسید، و تعجب می‌کنم که از اینکه ملاقاتش نکردم ناراحتم. اینطوری کارم راحت‌تر می‌شد اون فقط مثل یه کمک دست توی مزرمه می‌موند اما چیزی در درون من از این تصمیم احساس پشیمانی می‌کرد. فکرش رو از سرم بیرون کردم، سعی کردم بهش فکر نکنم. این تصمیم درستی بود و من مطمئنم که به زودی فراموشش می‌کنم. کارهای خیلی زیادی وجود داشت که باید انجام بدم به جای اینکه بشینم و به انتخابم فکر کنم و اینکه چقدر

ممکنه اشتباه کرده باشم. گرمای بعد از ظهر شروع شده و این زمانی بود که ما کار رو داخل انبار انجام می‌دیم و سعی می‌کردیم تا جایی که میشه از افتاب دور باشیم. این مزرعه به خانواده من واگذار شد و پس از در گذشت مامان و بابام به من رسید. از زمانی که به اندازه کافی بزرگ بودم تا بتونم راه برم به رسیدگی کردن بهش کمک می‌کردم بنابراین هر اینچ از این مکان رو می‌شناسم. پدر و مادرم زمانی که مسئولیت مزرمه رو از پدربزرگ و مادربزرگم گرفتند، جوان بودن فکر می‌کنم قصد داشتن بچه‌های زیادی داشته باشن تا کمک دستشون باشه اما بعد از اینکه مادرم من رو به دنیا آورد دیگه نتونست بچه‌ای بازدار بشه. من هم آرزوی

داشتن یک خانواده بزرگ رو داشتم اما هرگز نتونستم زمانی برای پیدا کردن همسر آینده‌ام داشته باشم. جایی در درونم همیشه چیزی رو که پدر و مادرم داشتن می‌خواست اما فکر می‌کردم چیزی که داشتن نادر و کمیابه مردم هر روز چنین عشقی رو پیدا نمی‌کنند. اما آرزو داشتم که اگه پیداش کردم تا اونجا که ممکنه بچه‌هام رو دوست داشته باشم و باهاشون بازی کنم و به همه‌اشون اداره کردن مزرمه رو یاد بدم. ما به یکی از انبارها رفتیم و من جوجه‌ها رو بررسی کردم که بچه‌ها بهشون دانه می‌دادن و تخم مرغ جمع می‌کردن. انبار دیگه‌ای برای گاوها و خوک‌ها داشتیم و اسب هم داشتیم. چیزهای زیادی اینجا داشتیم و پرورش هم می‌دادیم …

دانلود رمان کدبانوی سفارشی
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان کدبانوی سفارشی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها