دانلود رمان کلاغ سفید در مرداب اثر بهار سلطانی
دانلود رمان کلاغ سفید در مرداب اثر بهار سلطانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دلانا، طی یک سفر، وارد بازی جدیدی از زندگی خود میشود و برای فرار از خانواده، به سفری میرود و قصد میکند در شهر جدید زندگی کند، اما هیچوقت فکرش را نمیکرد که سرنوشت قرار است، سر او بازی های زیادی را بیاورد …
خلاصه رمان کلاغ سفید در مرداب
عطا بعد از یک شب طولانی که سیاهی از پسش بیرون شب طولانی که سیاهی از میآمد، توانسته بود خانواده اش را از اداره آگاهی به خانه بفرستد. خودش هم بخاطر مرگ جهانیار بازجویی شود. به گفته پلیس جهانیار در خانه خودش، حلق آویز شده بود. حدس و نظر پلیس خودکشی یا قتل بود! عطا تا صبح تمام اطرافیان جهانیار را تک به تک از نظر گذراند و روی هر کدام مکثی کرد گذشته اش را با جهانیار به هم زد که چیزی از درونش کشف کند؛ اما موردی نیافت. نفسی بیرون داد و دنبال کار تدفین و برگزاری مراسم ختم دامادشان براه افتاد قضیه شب قبل و پیدا شدن آن دختر در سر راهش را
پاک از یاد برده بود. مرگ جهانیار شوک بدی به همهشان وارد کرده بود. انیس مدام از حال میرفت و وقتی توی جمع قرار گرفت برای حال و روزش بدگریست. فخر المولک درست مثل همیشه خوب به خودش مسلط بود. از دور مراقب چگونه برگزار شدن مراسم ختم بود و زیر لب به دخترش گفته بود. مواظب رفتارت باش انیس نذار انگشت نمای خاص و عام بشیم همین حالاشم دشمن کم نداریم که انیس چهره حزن آلود و بهم ریخته اش را به روبرویش زل زده بود. هیچ دلش نمیخواست به خودش بقبولاند عمر عاشقیاش با جهانیارش آنقدر کوتاه بوده فکرها در سر داشت. دلش خواسته بود، پنج
بچه قدونیم قد به دنیا بیاورد ولی حال چی؟! نگاهی به کف دستانش کرده و حلقهاش را دست کشیده بود سوگواری برای جهانیار را امری ملزم میدانست و بغضش را همانجا رها کرده بود وقتی رخت سیاه را به تنش کرده بودند. انیس عزادار شوهر جوانش بود و به دستور فخر المولک حیران لحظهای از او غافل نبود عمارت را رفت و آمدهای مردم روستا پر کرده بود فخرالمولک دستور داد سه روز صبح و شام غذا بدهند و بهترین مراسم ختم را برای دامادش بگیرد. -جهانیار بی کس و کار بود… کسی رو نداره حالا بیاد عزاداريشو بکنه عطا… عطا حواسش جمع نبود از وقتی که از محافظانش شنیده بود …