رمان خدا نگهدارم نیست
عنوان | رمان خدا نگهدارم نیست |
نویسنده | دریا دلنواز |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 944 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست اثر دریا دلنواز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یغما و یزدان دو برادر دو قلو هستند به دلیل هوش زیاد یزدان برای ادامه تحصیل به خارج نزد خاله اش فرستاد میشود در مدت زمانی که یزدان به همراه والدین راهی سفر میشوند، یغما تا زمان برگشت آن ها به منزل عموی خود میرود، که در آنجا یغما متهم شده که …
خلاصه رمان خدا نگهدارم نیست
مثل معجزه ميماند رسیدنم به اتاق و بودن کلید پشت در… تنها صدايي که لحظهی آخر… پیش از افتادنم به روی زمین ميشنوم جیغ سوگند است. فشاری که به شانه هايم وارد ميشود همزمان با قطره های سرد آبي که انگار کسي دارد به صورتم آن را مي پاشد هوشیارم مي کند. درد در تمام بدنم پیچیده و حتي تکان مهره های گردنم هم کار سختي است. با اين وجود چشم باز مي کنم. ديدن نگاه نگران سوگند… پشت سرش يزداني که سرپايین انداخته و حرصش را دارد با چنگ زدن به موهايش خالي ميکند و صالحي که سرم روی پای اوست، يادم میندازد دچار حمله پنیک شده ام. -يغما… لب های
سوگند سرمای صورتم را با خودشان ميبرند. جای بوسه اش آرام آرام مثل آتشفشاني که همه از آن ناامید شده اند شروع به فوران ميکند. گرما به مرور ميرسد به تنم به سرانگشتانم و به مردمک چشم هايي که شرمنده از تصاوير غمگیني است که مسببش من هستم. _کشتي تو مارو… زانو ميزند يزدان کنار سوگند صالح موهايم را به آرامي از صورتم کنار ميزند. به آن ها ميگويد بخیر گذشت و جای نگراني نیست. لحنش شوخ است و انگار نه انگار که امروز چه اتفاقي افتاده. مي خواهد ما زودتر سرپا شويم اما بغض يزدان و اشک های سوگند دل به دلش نمي دهند. _خوبم من. پنیک شدم. سوگند
و صالح تجربه حمله عصبي مرا داشته اند اما يزدان… پر از سوال است. -خاك بر سر من!! و اين… تنها جمله ايست که ميگويد و بي معطلي.. بي آنکه بماند و بگذارد من حرف بزنم و از رابطهی خودم و سوگند برايش بگويم، از کارگاه ميرود. -عیب نداره بابا جان. بذار با خودش خلوت کنه. مطمئنم به کسي حرفي نميزنه. صالح پیشاني ام را ميبوسد و در حالي که زير لب ميگويد برای مرتب کردن کارگاه و جمع و جور کردن شیشه ها بايد برود، اتاق را ترك ميکند. -پای چشمت کبود شده… مژه های بلندش را بهم ميزند و ميخندد. _عیب نداره. دو روز ديگه خوب میشه. انگشت اشاره ام را تا نزديک …
- انتشار : 24/10/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403