رمان کوچ غریبانه

دانلود رمان کوچ غریبانه اثر زهرا اسدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

مانی و مسعود پسرعمه اش عاشق هم بودند ولی این وسط مامان مهری (زن بابای مانی) با تهدید به این که جریان کیف پر از اعلامیه و اسلحه مسعود را به ساواک لو می‌دهد باعث می‌شود مانی به اجبار به عقد پسرخاله اش ناصر در بیاید، زندگی پر از تحقیر و رنج در خانه ناصر با دیدن او به همراه دختری ادامه می‌یابد ولی وقتی … پایان تلخ

خلاصه رمان کوچ غریبانه

سعیده یکریز حرف میزد در سن چهار ده سالگی جوانتر از آن بود که حال مرا درک کند. همه چیز را آنقدر سهل و سرسری می‌گرفت که غم های زندگی چندان برایش سنگین و سخت نبود. -از صبح سرو صدات نمی‌اومد کجا رفته بودی؟ -با فهیمه رفته بودیم خونه‌ خاله جهیزیه‌ تو رو چیدیم یه اتاقی براتون درست کردیم که ببینی حظ کنی! بغضی که راه گلویم را گرفته بود نفس کشیدن را برایم مشکل می کرد. اتاقی را که می‌گفت می‌شناختم و از آن خاطره‌ی بدی داشتم. اولین بار ناصر همان جا مرا تنها گیر آورد. آن روز از صبح در منزل

خاله بروبیایی بود می‌خواستند مراسم عقد دختر بزرگش الهه را بر پا کنند. خاله از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت و چپ و راست دستور می‌داد. از بخت بد هر فامیل یا آشنایی به هر مناسبتی از مامان کمک می‌خواست او فوری مرا پیشکش می کرد و از همین بذل و بخشش ها بود که در آشپزی و چیدن سفره و مهمانداری و کارهایی از این قبیل خبره بودم خاله تا چشمش به من افتاد قبل از هر حال و احوالی گفت وسایل سفره‌ی عقد رو بردن بالا دلم می‌خواد همه‌ی سلیقه تو کار بگیری یه سفره بندازی که همه انگشت به دهن بمونن یادت

نره دختر خالت داره عروس میشه ببینم سنگ تموم بذاری ها … انشاءالله خودم واسه عروسیت تلافی می‌کنم. حین حرف زدن مرا به سوی پله ها روانه کرد و خودش با عجله رفت که تدارک بقیه کارها را ببیند. در طبقه‌ی دوم وسیع و نورگیر بود که با فرش‌های دستبافت لاکی رنگ و پرده های تور سفید و کنده کاری های روی طاق و بوفه ای چهار گوش و چوبی نمای قشنگی داشت. سفره‌ی عقد را رو به قبله و مقابل آینه سنگی بزرگی که روی دیوار کار گذاشته بودند پهن کردم و با دقت و وسواس وسایلش را چیدم آن قدر آن‌ها را به چپ و راست گرداندم …