رمان لواشکم

عنوانرمان لواشکم
نویسندهپریناز عباسی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه3432
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان لواشکم اثر پریناز عباسی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

رومیسا دختری که سال‌ها درگیر است با بیماری ناراحتی قلبی و مادرش هیچ مهری نسبت به او ندارد چون معتقد است او عامل مرگ خواهر کوچکتر خود بوده‌، اما رومیسا در آن زمان که خواهرش غرق شد ۹ ساله بود؛ اما …

خلاصه رمان لواشکم

هر چهار نفرمون به سمت بام نشسته بودیم و پاهامون رو آویزون کرده بودیم و به نورهای رنگی زیر پاهامون خیره نگاه میکردیم که زهرا سکوت رو شکست و رو به من گفت: رومیسا؟ نگاهش کردم که ادامه داد: باران به چیزهایی می گفت. به سمت باران رو کردم و گفتم: چی می‌گفت؟ می گفت… اوم کشیده ای گفت و ادامه داد. -نمی‌زاری دکتر ببینت. اخم کمرنگی کردم و رو به باران گفتم: باران؟ باز تو دهن لقی کردی؟ باران شونه هاش رو بالا انداخت که لنا ادامه داد: اتفاقا بهترین کار رو می‌کنه تو که چیزی به ما نمیگی. -چی رو باید بهتون بگم که نگفتی؟ باران اخم کرد و گفت: اوضاع قلب تو اصلا روال نیست. نه حاضری عمل کنی،

نه حتی دکتر ببینند. -لازم نیست شما بیخودی نگران حال من باشید، من خوبم. اخم کردم که مهرزاد با دو تا کیسه پر از خوراکی اومد و همون لواشکی که خیلی دوستش دارم رو به دستم داد و گفت: بیا کوچولو این هم سهم لواشک شما. جيغ آرومی زدم و لواشک رو تو دستم گرفتم و ازش تشکر کردم. مهرزاد خوراکی‌های بقیه رو هم بهشون داد و کنار زهرا نشست که زهرا گفت: همیشه با همین کارهاش حواسمون رو پرت می‌کنه نمی‌زاره نگرانش بشیم. اخمی کردم و لیسی به لواشکم زدم و سریع بحث رو عوض کردم: بچه ها می‌دونید؟ من همین لواشک رو به همه‌ی پسرهای جهان ترجیح میدم. بچه ها خندیدن که باران گفت:

تو عاشق شدی دختر، نمی‌فهمی عشق یعنی چی. -عاشق شدم. بچه ها متعجب نگاهم کردن که لواشکم رو بالا گرفتم و ادامه دادم: عاشق این! باران ضربه ای به بازوم زد و معترض گفت: رومیسا. خندیدم و گفتم: جدی میگم، من تمام عشقی که دارم به همین لواشکه. اصلا درک نمی‌کنم که زهرا چجوری عاشق مهرزاد یا لنا عاشق اهورا شدن. لنا؛ شاید ریشه این بی‌احساسی تو از خانواده‌ت با از گذشته‌ت هستن. لنا داشت ادامه می‌داد که گوشیش زنگ خورد و گفت: اهور است. باران گفت: ای بابا، باز این برج زهرمار زنگ زد؟ زهرا به باران چشم غره ای رفت و گفت: نکن اینجوری دلش می‌شکنه. لنا بعد از پایان تماسش آروم گفت …

دانلود رمان لواشکم
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان لواشکم
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها