رمان عمر گل شقایق

عنوانرمان عمر گل شقایق
نویسندهبانوی طلایی.F
ژانرعاشقانه، درام
تعداد صفحه1403
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان عمر گل شقایق اثر بانوی طلایی.F به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

پسری صاف و ساده که عاشق دختری به نام شقایق می‌شود اما دست آخر شقایق می‌میرد و پوریا تبدیل به یک کوه یخ بی رحم می‌شود اما یک روز اتفاقی به دختری به نام سوگول بر می‌خورد که …

خلاصه رمان عمر گل شقایق

*شقایق* پرونده ها رو تموم کردم و به ساعت نگاه کردم. ساعت چهار ظهر بود و تایم کاریمون دیگه تموم شده بود. هم اتاقی هامم داشتن وسایلشون رو جمع می کردن. من سه تا هم اتاقی دارم که خداروشکر هرسه تاشون هم دختر هستن. شیدا، زهرا و سیما. اسماشون هم مثل چهرشون قشنگه. داشتم وسایلم رو جمع می کردم که دخترا اومدن بالای سرم. زهرا گفت: _ خوب شقایق جون، ما دیگه بریم عزیزم.

باشه ای گفتم و وسایلم رو جمع کردم. وسایلم رو که جمع کردم از اتاق بیرون زدم که همون معاون شرکت رو دیدم. لبخندی زدم و نزدیک تر رفتم. _سلام خسته نباشید. به چشم هام نگاه کرد. _سلام. خوبی؟! یک لحظه یکی اومد گفت: -سلام رئی… یهو همون آقای معاون شروع به سرفه کردن افتاد. _شما پایین منتظر من باشید خودم می رسونمتون. لبخندم رو حفظ کردم. _ نه نمیخواد خودم می رم. اخم کرد.

_پایین منتظرم باش. سرم رو پایین انداختم و با یک باشه ای به سمت پارکینگ رفتم. آروم خندیدم. اون مرده فکر کرد که آقای معاون رئیس شرکته. وای نکنه رئیس شرکته؟! نه بابا رئیس شرکت که اینقدر جوون نیست. حتما یک پیرمرد کچل و شکم گنده ایه. تو دلم به قیافه ی رئیس خندیدم. _به چی فکر میکنی؟! به سمت آقای معاون برگشتم. _راستش آقا داشتم به چهره ی رئیس فکر می کردم …

دانلود رمان عمر گل شقایق
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان عمر گل شقایق
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها