رمان پرونده هری کبر (ریشه های شر)
عنوان | رمان پرونده هری کبر (ریشه های شر) |
نویسنده | ژوئل دیکر |
ژانر | عاشقانه، معمایی، جنایی، پلیسی،هیجانی، خارجی |
تعداد صفحه | 434 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان پرونده هری کبر (ریشه های شر) اثر ژوئل دیکر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خلاصه رمان پرونده هری کبر (ریشه های شر)
“اداره پلیس، بفرمایید؟”
“الو؟
من دبرا کوپرم، در ساید کریک لین زندگی می کنم. فکر می کنم همین الان دختری را دیدم که به سمت جنگل فرار می کرد، مردی هم تعقیبش می کرد.” “می تونید دقیق توضیح بدید چه اتفاقی افتاده؟”
” نمی دانم! کنار پنجره ایستاده بودم و جنگل را تماشا می کردم که ناگهان دختر جوانی را دیدم که به سمت جنگل می دوید… مردی هم تعقیبش می کرد… به گمانم دختر داشت از دست آن مرد فرار می کرد.
” ” الان کجا هستند؟” ”
دیگر آن ها را نمی بینم، باید توی جنگل باشند.
” الان نیروی گشت می فرستم خانم.”
از همه جا مارکوس. دوست و آشنا، نانوایی محل، مسئول گیشه بانک و… یادت باشه که این خود شخصیت ها هستند که به تو الهام می دهند. نه کارهایی که می کنند. نویسنده هایی که گفتند تو رمان هایشان از هیچ کس الهام نمی گیرند، صد در صد دروغ می گویند. البته حق هم دارند، این طوری از کلی دردسر خودشون رو نجات می دهند.
نویسنده هایی که شب ها کتاب می خوانند، قهوه می خورند و هی سیگار می کشند، فقط یک افسانه اند. اگر می خوای یک نویسنده خوب باشی، باید خیلی منظم رفتار کنی، درست مثل تمرین بوکس می مونه. باید ریتم نوشتنت رو حفظ کنی. فقط این طوری می تونی از گزند بزرگ ترین دشمن نویسنده ها در امان باشی.
خطر نوشتن یک کتاب اینه که یک وقت هایی ممکنه کنترل شرایط از اختیارت بیرون بره. یک کتاب؛ یعنی چیزی که تو به تنهایی نوشتی و خیلی براش وقت صرف کردی. در اختیار همه قرار می گیره. این لحظه می تونه خیلی خطرناک باشه. پس یادت باشه، در هر لحظه باید کنترل شرایط رو در دست بگیری، فاجعه به بار میاد اگه یک نویسنده کنترل کتاب خودش رو از دست بده.
ببین مارکوس، یک لغت انتخاب کن، آن وقت تو همه کتابت ازش استفاده کن. مثلا پرندگان. بعد از یک مدت خواننده ها دیگه پرندگان را نماد کتاب های تو می دانند و وقتی که ببیننت مثلا می گویند: آقای گولدمن شما خیلی خوب درباره پرنده ها صحبت می کنی. هر بار هم که شچمشان به پرنده بیفتد، یاد کتاب تو می افتند. فقط وقتی بتوانی چنین کاری را انجام بدی می تونی ادعا کنی یک نویسنده شدی. بازم می گم، کلمه ها مال همه اند، مگر زمانی که تو آن ها بگیری و معنای خاصی بهشان بدهی. می دانی مارکوس، عده ای هستند که دوست دارند نشان بدند که رابطه اصلی یک کتاب با کلمه هاست، ولی این اشتباهه، رابطه یک کتاب باید با مردم باشه.
من هیچ وقت مفهوم پشیمانی را دوست نداشتم. در نظر من، پشیمانی یعنی کسی که بودیم و کاری که کردیم را قبول نداشته باشیم.
- انتشار : 26/05/1403
- به روز رسانی : 29/12/1403
بی نظیره بی نظیر توصیه می کنم این کتاب قوی جنایی رو حتما بخونید واقعا پیچیده و جذابه