دانلود رایگان رمان شیپور فرشته اثر ملیکا کمانی
دانلود رمان شیپور فرشته اثر ملیکا کمانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
روایتگر قصه دختری شیرازیتبار و روانشناس، به نام سرمه راد است که برای تکمیل پایاننامه تهران میآید، شهری که همیشه مورد تنفر عجیب پدرش بوده. پس از ورود به تهران، با زنی آشنا میشود که دچار اختلالات عمیق روانیست، به طوری که نه با کسی ارتباط میگیرد و نه دیگر حتی خانواده اش را میشناسد؛ البته به جز پسر ارشدش شاهان! و طی همین اختلال با هیچ پزشکی همراهی نمیکند تا زمانی که سرمه را که کارآموز، روانشناسی بنام شده بود، میبیند و طی یک اتفاق نادر تمام اعلایم هیجانی را به او نشان میدهد و …
خلاصه رمان شیپور فرشته
برای بار هزارم اتاق چندمتری را رفت و برگشت همیشه از منتظر ماندن متنفر بود و حالا دو ساعت و نیم از وقتی که شاهیار گرفته بود میگذشت. پروفسور احدی، پزشک کار درستی بود و این را هم از عناوین و مقالات قاب شدهی روی دیوار میشد فهمید و هم از تعدد جمعیت حاضر در مطب. بالاخره منشی اجازه داخل شدن به او داد شاهان وارد اتاق دکتر شد و پروفسور بعد از سلام و علیک او را به نشستن دعوت کرد. -خب من در خدمتم. شاهان سینهای صاف کرد و مؤدبانه لب گشود: شما لطف دارید. دکتر سعیدی فرمودن
برای پیگیری پرونده مادرم باید خدمتتون برسم. پروفسور که از ابتدا او را شناخته بود سر تکان داد و گفت: بله پسرم. ممکنه یکبار دیگه مشکل پیش اومده برای مادرت رو توضیح بدی؟ اسم و فامیل مادرت هم فراموش کردم اگه میشه بگو لطفاً که بگم منشی پروندش رو بیاره. مگر دکتر نگفت که شرح حال مادر را کامل به او داده و برای همین پروفسور احدی دیروز به خانه شان آمد و از او خواست تا امروز به مطبش بیاید؛ پس چه چیزی را باید توضیح دهد؟ با این حال نفس عمیقی کشید و سعی کرد تمام اتفاقات را از ابتدا تعریف کند.
-سیمین رفیع هستن حقیقتاً مامان همیشه شب اول محرم سفرهب نذری داره؛ ولی متأسفانه پنج سال پیش شب قبل از مراسم حالش بد شد و از هوش رفت. پزشک ها علت این اتفاق رو فشار عصبی و استرس مراسم تشخیص دادن. وقتی هم به هوش اومد دیگه نه صحبت کرد نه کسی رو شناخت و کلاً آلزایمر گرفت. دکتر کمی چشم هایش را باریک تر کرد که باعث شد چینهای اطرافش بیشتر خودنمایی کنند. -یه کم از قبل تر توضیح بده لطفاً. شاهان که نمیدانست از کجا باید شروع کند با تعلل گفت: نمیدونم دقیقاً باید چی بگم؛ ولی …