دانلود رایگان رمان سکوت بی پروا اثر اعظم کلانتری (یاسی)
دانلود رمان سکوت بی پروا اثر اعظم کلانتری (یاسی) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مهتاب، بخاطر اتفاقات تلخ زندگیش، قید شهر و دیار خود را میزند و برای تدریس به بندر میرود و در دانشگاه آنجا با گروه زمین شناسی همکاری میکند، آشنایی مهتاب با اساتید دیگر موجب میشود تا راه و مسیر تازه ایی در پیدا کند ولی زمانی که همه چیز رنگ و بوی جدید میگیرد …
خلاصه رمان سکوت بی پروا
پنج دقیقه فرصت داشتم ماشین رو ببرم پارکینگ دانشگاه بذارم و خودمو برسونم دفتر گروه. اومدم پایین و از اون طرفم بهاره پرید بیرون قفل مرکزی ماشین رو فعال کردم و با قدمای بلند راه گروه رو در پیش گرفتم و دعا کردم نباشه یا حداقل نرمال باشه رسیدم و یه نفس عمیق کشیدم؛ در زدم: بفرمایید. صدای خودش بود، قبل از اینکه در رو باز کنم بهاره کنار گوشم لب زد: چه صدای زمختی داره این جناب دکترا آدم یاد برنامه های وحشتناک شبکهی مستند میفته!! به زور جلوی خنده مو گرفتم و به چشم غره مهمونش کردم که ساکتش کرد. تو گوشم گفت: من همین بیرون توی راهرو میمونم،
برو ببینم چه میکنی. آروم در رو باز کردم و به قدم داخل اتاق گذاشتم و به سلام رسمی دادم دکتر سرش رو بالا گرفت و زل زد به چشمای من: سلام سرکار خانوم بفرمایید بشینید. تشکر کردم و روی دورترین صندلی بهش نشستم و کیفم رو هم کنار پام گذاشتم و منتظر نگاهش کردم. برنامهی کلاسی استادا مشخص شده از شما هم همینطور، چون یه استاد تازه کار هستین بنابراین دروس پایه دورهی کارشناسی رو برای شما منظور کردم برای ادارهی کلاسهای پایهی ارشد و دکترا خودم و چند تن از دوستان هستیم. شما بهتره کمی تجربه تدریس کسب کنین. -بله در اینکه بنده باید کسب تجربه کنم
شکی نیست اما تا اونجایی که من اطلاع دارم شما تنها استاد تخصصی این رشته هستین؛ این سوال برای من پیش اومده که وقتی سقف معینی برای تدریس وجود داره، آیا میشه بیشتر از اون سقف تعیین شده؛ واحد برداشت؟ در صورتیکه نیروی متخصص و ثابت به تازگی اضافه شده؟! ته جملهم ابروهامو به حالت تعجب بالا بردم حرص و اخمی که پیوند ابروهاش شده بود کاملا مشخص بود فقط دلم میخواست بدونه با هالو طرف نیست. -سرکار خانوم… میخواست جمله شو ادامه بده که وسط حرفش پریدم: اکبری هستم جناب دکتر خوشحال میشم به این صورت منو مخاطب قرار بدين …
سلام و نقل و نبات و شکر
رمان “سکوت بی پروا” رمان کوتاهی بود که برای منی که روزها درگیر بودم و شب ها خسته، دو شب زمان برد تا به اتمام برسونم. تمام لحظات مطالعه ام شیرین و دلپذیر بود و مکالمات رنگ و بویی از واقعیت می داد. اولین کاری بود که از این نویسنده می خوندم و باید بگم قلم جذاب و هنرآراییشون با واژه ها و بازیشون با کلمات واقعا جذبم کرد و به طنازی شخصیت ها می افزود. تک تک انتخاب ها و تصمیمات و پیامدهاشون هرچند گاهی تلخ و گاه شیرین واقعی می نمود و جایی برای چرا و چطور باقی نمی گذاشت. و در آخر یک نقد کوچک، عقاید ضد و نقیض مهتاب از واقعیت به دور که نه، اما تلخ بود. برام جالب بود که با کاراکتری جدید، با افکاری جدیدتر آشنا می شوم ولی سخت بود که بین دعا و نماز و چادر مهتاب، با آغوش و بوسه و نوازش صورت از جانب یک نا محرم هرچند به گفته خودش بدون هوس ارتباط برقرار کرد. مثلا اگر این کارها از بهاره ی دوست داشتنی سر می زد با توجه به شخصیتی که نویسنده برای ما ساخته قابل تصور و باورپذیر باشه اما مهتاب؟ نمی دونم. به هر حال این نظر شخصی من هست و قطعا دیدگاه ها میتونه متفاوت باشه. شاید یکی این رو انعطاف پذیری و دیگری عشق پاک بدونه و در آخر کسی، نادیده گرفتن عقاید!
در کل، رمانی جالب با داستانی شاید نه چندان نو اما قلمی گیرا بود که از خواندنش لذت بردم و برای خواندن اثرات دیگر این نویسنده ترغیب شدم.