دانلود رایگان رمان تابستان اثر منا معیری
دانلود رمان تابستان اثر منا معیری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
با اخراج (گلنوش رخشان) از دانشگاه، دانشجوی برتر و ممتاز، پایان زندگی تحصیلی خود را میبیند، ولی برای ادامهی حیات برای تایپ و ترجمه مشغول شده است، او متکی بر دانش و علم خود، پایان نامهی دانشجویان پولدار را مینویسد، رخشان که از دانشگاه و تمام متصدیان آن بیزار است، بواسطهی نوشتن پایان نامه درگیر استادی میشود که با وجود عنوان دکتری زندگی آشفته ای دارد و نمیتواند نظمی به آن بدهد …
خلاصه رمان تابستان
نیمکت های چوبی حس خوبی داشت. بدش نمیآمد نفسی از عطر چوب بردارد. اما خودش را کنترل کرد تا مرتب بنشیند. مسیری دورتر از خانه را انتخاب کرده بودند تا فست فود باب میلی پیدا کنند گاهی این دو نفرههای دخترانه خوش می گذشت. نگاهش از شیشههای مقابلش به خیابان افتاد مردمی که در خیابان های شهر رفت و آمد میکردند متفاوت بودند. انگار طبقه به طبقه تغییر میکرد. اصل ادم ها مدام در گیر فرعیانشان میشد. نفسش را بیرون داد. -دلم هوس کرده یه کم رو نیمکت های پیاده رو بشینم. سانی با دهان پر برایش ابرو بالا داد و تند لقمهاش را جوید: گرمه بیرون من که نمیام.
کیفش را برداشت: تو بشین غذاتو تموم کن منم یه کم بیرون میشینم. پاهایش مستقیم سمت نیمکتی رفت که یک چراغ حباب دار خاموش چترش شده بود. سحر اگر بود میگفت دو تا سیگار هم چاق کنیم بزنیم تنگ نیمکت بعد غش غش می خندید هیچ کدام سیگاری نبودند. فقط ژست دود کردنش را دوست داشتند. روی نیمکت نشست و در تاریکی زیر نیمکت کفش هایش را از پا بیرون کشید پنجه های پایش را باز و بسته کرد تا خستگی اش را بگیرد. کار بدنی خیلی سنگینی نداشت اما نشستن مداوم پشت میز اذیتش میکرد. نگاهش متوجه ماشین مدل بالایی شد که چند متر قبل از نیمکت
پارک شده بود. رانندهی ماشین یک زن بود که سعی داشت از روی صندلی کمک راننده رد شود متعجب نگاهش کرد. خبری از شال و روسری نبود اما اینطور خزیدن روی صندلی به نظرش طبیعی نبود بالاخره زن به صندلی کمک راننده رسید و در را باز کرد. میتوانست پاهای بدون کفشش را ببیند که روی کف آسفالت پایین آمد رو برگرداند و سعی کرد توجه نکند. دوست نداشت به مردم زل بزند. مطمئنا مردم هم مثل خودش بودند و از این کار ناراحت میشدند. اما صدای زن را می شنید. -سر من داد نزن مازیار شنیدی؟ داد نزن… آره آره حق نداری وقتی هیچوقت نیستی حق نداری بدونی من کجام …
پر از غلط املایی، بسیار جسته و گریخته، پر از سانسور و کاملا بی سر و ته. البته مشخصه که این اصل کتاب نیست و مقصر قطعا نویسنده نیست. خانم معیری قلم خوبی دارند.از رمان بوک انتظار بیشتری دارم.
غلط املایی زیاد داره و بعضی کلمات به هم چسبیدن لطفا رسیدگی کنید
سلام
کتاب پر از خطاهای ویرایشیه. کلمات، در بیشتر قسمتها بههم چسبیدن و خوندن رو سخت میکنن. لطفا پیگیری کنید
چشم بررسی میکنیم
خسته نباشید
خوب بود