رمان تکه های گمشده
عنوان | رمان تکه های گمشده |
نویسنده | جوی فیلدینگ |
ژانر | معمایی، هیجانی، روانشناسی، بومی، خارجی |
تعداد صفحه | 419 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان تکه های گمشده اثر جوی فیلدینگ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
كيت يك رونشناس عمومی است كه به درخواست پليس، شروع به نوشتن خاطرات خود میكند، ولی چرا پليس به خاطرات او علاقمند است؟ بار ديگر جوی فيلدينگ از همان ابتدای كتاب خواننده را به تعليق فرو میبرد. همه سئوالات به زيبایی طراحی شدهاند. آيا يك زن میتواند عاشق يك قاتل گردد؟ قاتلی كه بارها و بارها انسانهایی را به نيستی كشانده است؟ اثری كه پيش روی شماست از جذابترين كارهای نويسندهای است كه میتوان او را استاد داستان های روانشناسی دلهرهآور دانست. دلهرهای نه از سر ترس، بلكه از روی زيبایی و لطافت … ( نيويورك تايمز)
کیت – یک روانشناس ۵۵ ساله – به همراه شوهر و دو دختر نوجوانش زندگی آرامی دارند تا اینکه خواهر ناتنیاش (جولین) تصمیم میگیرد با کولین – مردی که متهم به قتل ۱۳ زن و دختر است – ازدواج کند. جولین در تمام جلسات دادگاه حضور مییابد و از او حمایت میکند. به تدریج زندگی کیت به هم میریزد : مادرش دچار آلزایمر میشود، بطور تصادفی با عشق دوران دبیرستانش ملاقات میکند، دختر بزرگش سرکشیهای خاص جوانان هم سن و سال خود را پیش میگیرد، با شوهرش به مشکل بَر میخورد و …. در پایان کولین به کمک جولین از زندان میگریزد و کیت میداند که دختران نوجوانش قربانیان بعدی این قاتل بیرحم خواهند بود …
خلاصه رمان تکه های گمشده
نامش مایلی پوتون است و آخرین بار دو روز پیش دیده شده است. طبق گزارش روزنامه صبح بلند قد و لاغر است و هنگام راه رفتن کمی می لنگد. او پنجاه و چهار سال دارد که تعجب آور نیست چون امروزه فقط زنان بالای پنجاه سال هستند که نامهائی مثل میلی دارند. مقاله کوچکی در صفحه سوم روزنامه محلی پالم بیچ پست در بخش خبرها نوشته بود او آخرین بار در حال پرسه زدن با حوله حمام توسط همسایه اش دیده شده، زن همسایه ظاهراً چیز عجیب و خاصی در این مورد احساس نکرده است مقاله ادامه میداد میلیپوتون از مدتها پیش دچار اختلال حواس بوده که احتمالاً همین دلیل ناپدید شدن اوست. در این مورد چیز دیگری وجود ندارد که قابل توجه باشد. در پنج سال گذشته بیش از بیست زن در منطقه بالربیع مفقود شده بردند من دقیق میدانستم چون ناخوداگاه این موارد را دنبال می کردم حداقل اوائل ناخودآگاه بود ولی بعد از مدتی که تعدادشان رو به افرایش رفت شبح مبهمی در ضمیر ناخودآگاه من شکل گرفت.
سن زنان بین شانزده تا شصت سال بود. پلیس بعضی از موارد را به عنوان فراری نادیده گرفت. بخصوص جوان ترها را دخترانی چون امیلو کاشی هفده ساله را که ساعت ده شب خانه دوستش را ترک کرده بود و دیگر اثری از او دیده نشده بود. بقیه که میلی بوتون هم بدون شک جز مشان بود به دلائل منطقی دیگری نادیده گرفته میشدند. گرچه پلیس درباره امیلوکاش هم اشتباه میکرد. حتی وقتی جنازه آنها در محلی پیدا میشد. مثل مارلین گرین وود بیست و چهار ساله که پشت رستوران برگرکینگ در سطل اشغال چپانده شده بود. یا کریستن مک درموت بیست و سه ساله که در باتلاق اور گلادز دمر روی زمین افتاده بود بازهم واقعاً کاری از دست پلیس بر نمی آمد یا حداقل این چیزی بود که آنها میگفتند به نظر میرسید که زنان پشت سرهم مفقود میشوند. امروز صبح خانه آرام است چون همه بیرون رفته اند. من وقت زیادی برای تایپ گزارشم دارم. من آنرا گزارش مینامم ولی واقعا چیزی که دقیقاً به این معنی باشد نیست بیشتر یک سری خاطره است.
گرچه پلیس از من خواسته است تا جائی که میتوانم مرتب و منظم باشم و مواظب باشم که چیزی جا نیفتد حتی اگر خیلی کم اهمیت باشد یا خیلی شخصی باشد. گفتند که خودشان تصمیم میگیرند که چه چیز مهم است. من مطمئن نیستم که منظورشان را درک کرده باشم. چیزی که گذشت دیگر گذشته است. حتی اگر مایل باشم نمیتوانم چیزی را به عقب برگردانم یا آن چه را که اتفاق افتاده است تغییر دهم همان طور که قبل از وقوع آن همه سعی خودم را کردم و نتوانستم. ولی من دارم سرم را به دیواری آجری می گویم در تمام مدت این را میدانستم حالا هم میدانم قطعا چیزهائی وجود دارد که ما هیچ تسلطی رویشان نداریم مثال عمده اش رفتار دیگران است هر چقدر هم که دوست نداشته باشیم مجبوریم کنار بایستیم و بگذاریم آنها به راه خود بروند. اشتباه خود را مرتکب شوند اهمیت ندارد که به وضوح فاجعه را بینیم این همان جملاتی نیست که من مرتباً به مراجعینم میگویم؟
- انتشار : 25/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403