رمان تو قلب منی
عنوان | رمان تو قلب منی |
نویسنده | ریحانه نوروزی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 398 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان تو قلب منی اثر ریحانه نوروزی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آوا، دانشجوی باستانشناسی دانشگاه تهران، دختری پرانرژی و خوشروحیه است که اغلب کلاس را با شوخ طبعیهایش پر از خنده و هیجان میکند. حالا، او همراه با همکلاسیهایش برای یک پروژه دانشگاهی عازم اصفهان میشود و …
خلاصه رمان تو قلب منی
با اکراه در ماشینو محکم بهم کوبیدم که گفت: چته؟ با ماشین چه پدر کشتگی داری؟ برگشتم سمت شو گفتم: با ماشین نه ولی با تو چرا؟ اصلن من چرا باید با تو جلبک همسفر بشم؟ یه تای ابروی خوش رنگشو انداخت بالا و گفت: میتونی نیای مجبور نیستی. سریع گفتم: ب تو چه فضول دوز دارم بیام.. بلند زد زیر خنده که دلم ضعف رفت؛ اصلن چرا باید دل من ضعف بره؟؟ با استارت ماشین از فکر خیال در آمدم و ب جادهی خاکی زل زدم… وسطای راه بودیم که یهو دیدم کم کم داره سرعتش میره بالا؛ اول یکم ترسیدم ولی بعدش که دیدم سرعتش رو ۱۶۰ یه جیغ بنفش کشیدم و داد زدم: حمال گاو آروم برو… دوباره زد زیر خنده که با حرص فریاد زدم: من هنوز اندازهی یه گاوداری
آرزو دارم جون جدت آروم برو تورو خدا آروم برو ناموسا آروم برو پابوسا آروم برو جون م.. داد زد: ببند فکتو اه چقدر زر میزنی. دستام شل شد و سرعتش آروم.. پوزخندی زدم و گفتم: برات متاسفم بیشخصیتیت رو کمتر ب رخم بکش. آب دهنشو قورت داد و گفت: ببخشید خوب بخدا از روی قصد و قرضی نگ… داد زدم: نمیخام چیزی بشنوم اینو گفتم و سرمو ب شیشه ماشین تکیه دادم. زر نزن؛ هه میگن ب یکی رو بدی سوارت میشه حکایت همینه. شاید یکی دیگه بود یا یکی از دوستام بود و این حرفو بهم میزد ناراحت نمیشدم ولی این فرق داشت؛ این.. اه سرمو محکم تکون دادم که این افکار از سرم بپره… با ترمز خفنی از جا پریدم. یه نگاه به ارمیا انداختم که منتظر ب من چشم دوخته بود
کولمو از بغل صندلی برداشتم و با شیطنت گفتم: ممنون جناب بادیگارد و سر ماه بیا حقوقتو بگیر راننده شخصی خوبی هستی. با حرص نگام کرد و گفت: برو پایین فقط نبینمت. بلند و پر حرص خندیدم و از ماشین پیاده شدم. سرمو از پنجره ماشین بردم تو گفتم: تا اینجا که آوردیم خو تا دم خونمون میبردیم دیگه. سرشو تکون داد و گفت: بیا بالا بریم؛ طبق نقشهای که کشیده بودم پوزخندی زدم و گفتم: ممنون با تاکسی میرم. اینو گفتم ب راهم ادامه دادم. صدای بستن در ماشین نشون میداد که داره دنبال میاد هو آخ جون نقشم داره میگیره. لبخند خبیثی زدم. حالا مغازه از کجا گیر بیارم؟ یافتم. با سرعت به سمت مغازهی بوتیک فروشی که سر چهار راه بود حرکت کردم …
- انتشار : 04/01/1404
- به روز رسانی : 05/01/1404