رمان و تمام میشود
عنوان | رمان و تمام میشود |
نویسنده | سروناز روحی (دختر خورشید) |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی، روانشناسی |
تعداد صفحه | 714 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان و تمام میشود اثر سروناز روحی (دختر خورشید) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آسمان بخاطر مسائلی که به هیچکس بازگو نکرده و به دستور دلش، از ازدواج فراری است! اما با دسیسه های مادر و خاله اش هر روز با شرایطی و فردی جدید رو به رو میشود تا یکی از کیس های ازدواج پیشنهادی آن ها را بپذیرید اما …
خلاصه رمان و تمام میشود
کرایه رو حساب کردم و سرکوچه پیاده شدم دست هامو توی جیب مانتوم فرو کردم که صدای اشنایی گفت: احوالات خانم خوش اخلاق محل. سرمو به چپ و راست چرخوندم که از پشت سرم ظاهر شد و گفت: ای عروس بی وفا.. شوهر کردی دوستاتو یادت رفت؟ بی هوا کشیدمش تو بغلمو محکم فشارش دادم با مشت به پشتم کوبید و گفت: آسی اخر بی معرفتی و نامردی هستی… به قرآن به تو میگن دوست به تو میگن رفیق؟ از بغلم بیرون اومد و گفت: اوه چه دل پری داشتی همرو تو مقنعه من تخلیه کردی؟ اشکهامو
پاک کردم و با خنده گفتم: گمشو دیوونه هیچ معلومه کجایی؟ چه خبر از این ورا؟ خندید و گفت: اومدم به مادربزرگم سر بزنم گفتم حال هم محلهی قدیمی رو هم بپرسم… حاجی مهمون سر زده راه میده؟ دستشو کشیدم و گفتم: روانی.. بیا ببینم… تو کجا… اینجا کجا… چه عجب… یادی از ما هم کردی خانم.. دستمو فشار داد و گفت: درسم تموم شد آسی… باز هوار این شهر الوده شدم… کلید و توی قفل چرخوندم و گفتم: یواش یواش حرف بزن.. وايسا من الان گشنمه هیچی از حرفات بارم نشد… با دست تو سرم کوبید و گفت:
هنوز همون مشنگی هستی که بودی… خندیدم و هلش دادم. با دهن باز گفت: وای… عجب پارکی شده اینجا… چه گلایی… چه درخت هایی… چقدر عوض شده… ابرویی بالا دادم و به فضای باغ خیره شدم… به عمارت های دو قلویی که رو به روی هم بودند… نفس کلافه ای کشیدم و گفتم: بهار سردیه… زودتر بریم تو. دستمو گرفت و گفت: نسبت به پارسال خیلی تغییر کرده.. چه گل و بوته هایی.. -همش کار معشوقه لاغر مردنیته نه؟! پوفی کردم و چیزی نگفتم تک تک این گل و درخت ها خار بودن تو چشم من! جوابشو ندادم …
- انتشار : 29/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
رمان خوبی بود موضوعش رو دوست داشتم