رمان یادبودهای او
عنوان | رمان یادبودهای او |
نویسنده | کالین هوور |
ژانر | عاشقانه، خارجی |
تعداد صفحه | 284 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان یادبودهای او اثر کالین هوور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این رمان را دلخراش و در عین حال امیدوار کننده توصیف کردهاند . در این رمان تلاشهای مادر جوانی را میخوانیم که پس از بازگشت از زندان میکوشد زندگی خود را از نو بسازد .
کتاب یادبودهای او ماجرای یک مادر جوان را روایت میکند که روزی پس از گذراندن ۵ سال زندان برای یک اشتباه غمانگیز به شهر بازمیگردد ؛ شهری که همه چیز در آن بههم ریخته است . او امیدوار است که دوباره دختر ۴ سالهاش را ببیند ، اما فقط یک نفر است که این زن جوان را میپذیرد . او «لجر» نام دارد ؛ صاحب بار محله .
این دو شخصیت داستانی با وجود فشاری که زیر آن هستند ، با هم ارتباط برقرار میکنند . هر چه عشق میان آنها افزایش پیدا میکند ، مخاطرات نیز افزایش مییابند . مادر جوان باید راهی برای تبرئه کردن دوبارهٔ خود از اشتباهات گذشتهاش (این بار در شهر) بیابد تا بتواند آیندهای بهتر را برای خودش و افرادی که دوستشان دارد ، بسازد .
خلاصه رمان یادبودهای او
«وقتی به خانه رسیدم، وانت را توی گاراژ پارک نکردم. دیم دوست دارد صبحها بلند شود و از پنجرهاش بیرون را نگاه کند تا مطمئن شود خانه هستم و گریس میگوید وقتی وانت را در گاراژ میگذارم، ناراحت میشود. من از هشت ماهگی دیم، روبهروی خانهشان آن طرف خیابان زندگی میکنم. البته اگر سالهایی که رفتم و دنور زندگی کردم را حساب نکنم، در تمام زندگیام ساکن این خانه بودهام.
سالهای زیادی بود که والدینم دیگر اینجا زندگی نمیکردند بااینحال، هر د حالا در اتاق مهمان از حال رفته بودند. پدرم بعد از بازنشستگی، یک آروی خرید و حالا با مادرم و کاروانشان به سراسر کشور سفر میکنند. وقتی برگشتم خانه را از آنها خریدم، آنها هم وسایلشان را بار زدند و رفتند. گمان میکردم سفرشان نهایتاً یک سال طول بکشد اما حالا پنج سال گذشته و هیچ نشانی از کم شدن سفرها، وجود ندارد.
فقط آرزو میکردم ایکاش قبل از آمدنشان، خبرم میکردند. شاید بهتر باشد برنامۀ مکانیاب را در تلفنهای همراهشان نصب کنم تا در آینده بتوانم از حضور ناغافلیشان با خبر شوم. نه اینکه از دیدنشان خوشحال نشوم، فقط به این دلیل که خوب است برای آمدنشان برنامهریزی کنم.
و نهایتاً به همین خاطر در حال ساخت ورودی خصوصی برای خانۀ جدیدم هستم. کار به کندی پیش میرود چون من و رومن سرمان خیلی شلوغ است. هر یکشنبه از سر صبح تا آخر شب، با رومن و وانتم به چشایرریج میرویم و کار میکنیم. بیشتر کارهای سخت را به پیمانکارها میسپارم اما بعضی از قسمتهای ساختمان را خودمان تکمیل کردهایم. بعد از دوسال یکشنبهها کار کردن، بالاخره خانه دارد شکل میگیرد. شاید تا شش ماه دیگر اسبابکشی کنم.
«داری کجا میری؟» وقتی به در گاراژ رسیدم، چرخیدم. پدرم با لباس زیر بیرون اتاق مهمان ایستاده بود. «دیم مسابقۀ بیسبال داره. شما دو تا هم میخواین بیاین؟»»
***
هیچ وقت عکسی از دیم ندیده بودم نمیدانستم شبیه من است یا اسکاتی. چشمانش سیاه هستند یا قهوه ای؟ لبخندش به اندازه لبخند پدرش واقعی ست؟ مثل من میخندد؟ آیا خوشحال است؟ تنها آرزویم برای او این است دلم میخواهد شاد باشد. کاملاً به گریس و پاتریک اعتماد دارم میدانم
عاشقانه اسکاتی را دوست داشتند و مشخصاً عاشق دیم هم هستند. حتی قبل از اینکه به دنیا بیاید هم دوستش داشتند. از روزی که بهشان خبر دادند من باردارهستم برای گرفتن حق حضانت تلاش کردند. هنوز ریه های جنین تشکیل نشده بود اما آن ها برای اولین نفس هایش مبارزه میکردند. من نبرد
حق حضانت را قبل از اینکه دیم به دنیا بیاید باختم. مادری که قرار است سالها زندانی باشد، حقوق قانونی زیادی ندارد. قاضی گفت بخاطر شرایطمان و بلایی که سرخانواده اسکاتی آوردم، از نظر وجدانی نمیتواند درخواستم را برای حق دیدار فرزندم بپذیرد. از طرف دیگر هم نمیتواند والدین اسکاتی را
مجبور کند درزمان زندانی بودنم فرزندم را به دیدارم بیاورند. گفتند زمان آزادی میتوانم به حکم دادگاه اعتراض کنم اما بعد از دست دادن حقوق قانونی ام احتمالاً نمیتوانستم اقدام خاصی انجام دهم. بین به دنیا آمدن دیم و آزادی من، تقریباً پنج سال فاصله بود و کمک زیادی نبود که کسی بخواهد …
- انتشار : 18/06/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403