 
 
رمان عطر هلو
دانلود رمان عطر هلو اثر فاطمه باصری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم بدون سانسور
داستان یک رابطهی ممنوعه است. رابطهی ممنوعه سروش و هنگامه… دختری که برای مدتی مجبور میشود در خانهی خالهاش زندگی کند و درست شبی که آن ها به مهمانی میروند، سروش به او تعرض میکند. آن هم در شرایطی که سروش خودش نامزد دارد. هنگامه را مجبور میکند به عقد موقتش ...
خلاصه داستان رمان عطر هلو
دخترخانم؟ اون آقا... اذیتت کرده؟ میخوای بری شکایت کنی؟ من شهادت میدم برات. گریه کردم، بیامان. آن زن بغلم کرد چون پناهی نداشتم کاش قلم پایم میشکست و نمیآمدم. اصلا من از کجا باید میدانستم که سروش هم از شانس نکبت من میآید دقیقا همین رستوران؟ - گریه نکن دختر، شکایت کنی دلت خنک میشه، من خودم میبرمت کلانتری ها؟ به چهرهی آراستهاش نگاه کردم و کت و شلوار مشکی که روی کتش منجقدوزیهای طلایی داشت.
- ممنون خانم، نمیخوام شکایت کنم. از آغوشش جدا شدم و با مایع دستشویی شروع کردم به شستن آرایشم. - چرا تهدیدت کرده؟ گفتم که من شهادت میدم. - تقصیر خودمه، عصبانیش کردم آخه اون... مجبور بودم دروغ بگویم که دست از سرم بردارد. من آدم شکایت کردن و آبرو بردن نبودم که اگر بودم جواب خالهام و شوهرش را چه میدادم؟ - نامزدمه، قرار کاری با رئیسم داشتم فکر کرد کاری کردم. زن چند دستمال توالت کشید و به دستم داد. معلوم بود فهمیده دروغ میگویم و قصدی برای شکایت ندارم چون از کیف دستی کوچکش یک کاغذ رسید درآورد و شمارهاش را نوشت پشت آن. - به هر حال پشیمون شدی من شهادتم سر جاشه.
شماره را گرفتم و تشکر کردم، با هم از سرویس بهداشتی رفتیم بیرون بهسمت سالن. - رستوران به این بزرگی یه دوربین نذاشتن کنار سرویس بهداشتیش. غم دنیا توی دلم لانه کرده و دلم گریه میخواست. اما آن زن و حس خوبش مانع میشد. احساس میکردم ناراحت شدنش بیشتر اذیتم میکند و دلم هم نمیخواست به شک او دامن بزنم. فقط میخواستم زودتر از آن رستوران کذایی بزنم بیرون. - میزت کجاست؟ کامی را نشان دادم که هنوز داشت با لپتاپش کار میکرد.
- اونجاست، اون رئیسمه. سروش داشت میرفت، تنها هم داشت میرفت. یک دختر هم با فاصله و به حالت دویدن پشت سرش. - نامزدت با یه دختره داره میره، دختره رو میشناسی؟ به کامی نزدیک شدیم، باز هم دروغ گفتم که دست از سرم بردارد و برود. - کامی؟ زن با تکان دادن سر برای کامی سمت میزی رفت که چند مرد و زن شسته و رفته نشسته بودند. - آرایشت کو؟ اون زنه کی بود؟ غذاها را آورده بودند ولی مگر من اشتها داشتم؟ دلم میخواست فقط برویم. - کامی میشه بریم؟ خواهش میکنم. لپتاپش را خاموش کرد و اخمهایش رفت توی هم. - غذا آوردن بشین غذاتو بخور بعدش میریم. لجبازی کردم و ننشستم.
باکس دانلود
دسترسی به دانلود با خرید تکی یا خرید اشتراک ویژه امکان پذیر است
خرید تکی و دانلود 35,000 تومان 
 
 



دیدگاه کاربران