رمان پیلوت

عنوانرمان پیلوت
نویسندهالناز محمدی
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه912
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک
رمان پیلوت
رمان پیلوت
رمان پیلوت

دانلود رمان پیلوت اثر الناز محمدی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

یاشار برای دور ماندن از شرایط زندگی خود در خانه‌ی پدری، تصمیم می گیرد مستقل باشد، وقتی خواهرش هم به او ملحق می‌شود، پیلوتی را اجاره می‌کند که سرآغاز آشنایی اش با یک خانواده است، خانواده‌ای که ظاهرشان طلایی است ولی از درون پوسیده‌اند، عقلش می‌گوید از آن‌ها دوری کند ولی احساسی دارد که همیشه بر منطق چیره است و‌ …

خلاصه رمان پیلوت

هدست روی گوشش بود و دستش روی میکسر! بوی دود و سیگار و انواع نوشیدنی، نخورده، گیجش کرده بود! دستش را روی هر دو دیک گذاشت و دو آهنگ دیوانه کننده را پشت هم پلی کرد. صدای جیغ و داد و گاهی نعره ها آنقدر بلند بود که گاهی صدای بلند را از توی هدست نمی شنید. طی یک سال برایش عادی شده بود که میان این ضیافت ها سرش را پایین بیندازد و کارش را بکند

میهمانی هایی که گاهی آنقدر درشان ولخرجی بود و حساسیت که دلش می خواست جفت پا برود توی شکم زندگی ای که خودشان داشتند. میان بخار و رقص نورها و فضای نیمه تاریک، آدم ها برایش سایه بودند. سایه هایی که با قوس تنشان در هم می لولیدند. میان تاریکی یاد بغض لب های لرزان هانیه افتاد

میان چادرش جمع شده بود و داشت از ترس به خودش میلرزید. بیچارگی میان تیرگی بختشان مغزش را کرده بود میدان کشتی کج! دائم دست دور آرزوهایشان می انداختند، زمینشان می کوبیدند و جفت پا با بیرحمی می پریدند روی سینه ی زخمی اشان! حرص و آشفتگی به سرعت دست و پایش چسبید

تکان پا و سرش ریتم گرفته بود با آهنگ ریمیکس قرص قمر. ریتم را تندتر کرده بود. سایه ها بیشتر می لولیدند. عربده ها بلندتر بود و کلاه او روی صورتش پایین تر و شانه هایش خم تر! توی حال خودش بود که پیام هدست را از روی گوشش کشید و شتابزده گفت: _اینا کشیدن تو چت زدی! جمع کن! بجنب… گیج بود اما بدون آنکه بپرسد چه شده، لپتاپ را خاموش کرد و …

دیدگاه کاربران درباره رمان پیلوت
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها