کتاب آشیانه اشراف
عنوان | کتاب آشیانه اشراف |
نویسنده | تورگنیف |
ژانر | کلاسیک، انتقادی، عاشقانه |
تعداد صفحه | 195 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب آشیانه اشراف نوشته نویسنده تورگنیف pdf بدون سانسور
عنوان اثر: آشیانه اشراف
پدید آورنده: تورگنیف
زبان نگارش: فارسی
سال نخستین انتشار: مرداد 1404
شمارگان صفحات : 195
معرفی کتاب آشیانه اشراف
تورگنیف رمان آشیانه اشراف را در آستانه چهل سالگی نوشت؛ رمانی کوتاه که افکار و احساسات نویسندهاش را درباره قشر مرفه روسیه بیان میکرد. لاورتسکی یک نجیبزاده است که برای ادامه تحصیل به مسکو میرود. او در یک سالن تئاتر عاشق دختری زیبا مییشود و با او ازدواج میکند اما در سفری به پاریس متوجه خیانت همسرش میشود و سرخورده و دلشکسته به روسیه بازمیگردد تا در املاک میراث پدرش ساکن شود اما آنجا هم عشق دختری دیگر به سراغش میآید…تورگنیف در این رمان درباره زندگی طبقهای در روسیه میگوید که به «آدمهای زیادی» معروف بودند. اشرافزادههای باسوادی که برای جامعه خود سودی نداشتند و تنها به دنبال خوشگذارنی و مفتخواری بودند.
خلاصه کتاب آشیانه اشراف
روز روشن و بهاری به شامگاه نزدیک می شد. ابرهای گلی رنگ کوچکی بر فراز آسمان صاف دیده می شد. به نظر می آمد ابرها در عرض آسمان شناور نیستند، بلکه به اعماق لاجورد فرو می روند. جلو پنجره ی گشوده ی ساختمانی زیبا در یکی از خیابانهای حاشیه ی شهر مرکزی … ) ماجرا به سال ۱۸۴۲ باز می گردد ( دو زن نشسته بودند: یکی حدود پنجاه سال داشت و دومی دیگر پیرزنی هفتاد ساله بود. نام خانم اولی ماریا دمیتریونا کالیتینا بود. شوهرش دادستان پیشین ایالت که خبرگی اش در امور زبانزد خاص و عام بود مردی بود مصمم و پرانرژی کج خلق و یکدنده که ده سالی پیش از آن مرده بود. او تحصیلات شایسته ای داشت و در دانشگاه درس خوانده بود، ولی چون اصل و نسبش به طبقه ای فقیر می رسید، خیلی زود دریافت که باید راه خود را هموار کند و به پول و پله ای برسد. مار یا دمیتر پونا با عشق به همسری او درآمد او مرد بدقیافه ای نبود عاقل بود و اگر می خواست بسیار با محبت هم می شد. ماریا دمیتریونا نا که نام خانوادگی اش پیش از ازدواج پستوا بود در کودکی پدر و مادرش را از دست داد، چند سالی را در مسکو، در انستیتو سپری کرد و پس از بازگشت از آن جا به همراه عمه جان و برادر بزرگ ترش در پنجاه کیلومتری … در املاک خانوادگی خود در رو روستای پاکروفسکویه ساکن شد. این برادر اندکی بعد برای خدمت دولت به پترزبورگ نقل مکان کرد و خواهر و عمه جانش را به امان خدا گذاشت و سرانجام هم به مرگی ناگهانی از دنیا رفت.
ماریا دمیتریونا روستای پاکروفسکویه را به ارث برد، ولی مدت زیادی در آن زندگی نکرد. در دومین سال ازدواجش با کالیتین که ظرف چند روز توانسته بود قلب مار یا دمیتر یونا را تسخیر کند ،( پاکروفسکویه با ملک دیگری تعویض شد که درآمد بسیار بیشتری داشت، ولی زشت بود و خانه ی مسکوني اربابی هم نداشت کالیتین همزمان خانه ای نیز در شهر … دست دست و پا کرد و به همراه همسرش در آن ساکن شد. این خانه باغ بزرگی داشت که از یک سو مستقیم به دشتی خارج از شهر منتهی می شد.
کالیتین که اصلاً با سکوت روستا میانه ای نداشت، به این نتیجه رسیده بود که ظاهراً از پرسه زدن در روستا چیزی عاید آدم نمی شود. هر بار که ماریا دمیتریونا به یاد پاکروفسکویه ی زیبایش با آن نهر شادمانه چمنزارهای وسیع و بیشه های سرسبز می افتاد، افسوس می خورد، ولی هیچ گاه کوچک ترین مخالفتی با شوهرش نکرد و با احترام در برابر هوش او و شناختش از زندگی سر فرود آورد. وقتی هم که شوهر پس از پانزده سال زندگی مشترک از دنیا رفت و یک پسر و دو دختر از خود به جا گذاشت، ماریا دمیتر پونا دیگر آن قدر به خانه اش و زندگی شهری عادت کرده بود که خودش نمی خواست از ا… برود.
ماريا دمیتر یونا در جوانی به روی زیبا و موی بورش شهره بود. در پنجاه سالگی هم گرچه چهره اش کمی فربه و خطوط آن کمی محو شده بود، دلنشینی خود را از دست نداده بود. بیش از آنکه مهربان باشد، احساساتی بود و تا سنین پختگی نیز اخلاق دوره ی انستیتوی خود را حفظ کرده بود. از ناز و نعمت چیزی برای خود کم نمی گذاشت راحت از کوره در می رفت و وقتی نظم عادی زندگی اش به هم می خورد حتی به گریه می افتاد. در عوض، وقتی خواسته هایش برآورده می شد و کسی روی حرفش حرف نمی زد بسیار ملایم و مهربان بود. خانه اش یکی از دلنشین ترین خانه های شهر بود. مال و منالش بسیار توجه برانگیز بود و این هم بیش از آنکه مدیون ارث و میراث باشد ناشی از تدبیر شوهرش بود. هر دو دختر مار یا دمیتریونا با او زندگی می کردند و پسرش در یکی از بهترین مدارس دولتی پترزبورگ درس می خواند.
پیرزنی که همراه ماریا دمیتر یونا زیر پنجره نشسته بود همان عمه ای بود که ماریا دمیتریونا زمانی چند سالی را در خلوت پاکروفسکویه با او سپری کرده بود. نامش مارفا تیمافيونا پستوا بود. شهرت داشت که اخلاق عجیب و غریب و شخصیت یکدنده ای دارد حرفش را به همه صریح و بی پرده می زند و در بدترین شرایط مالی نیز طوری رفتار میکند که انگار هزاران روبل در جیب دارد. هیچ تاب تحمل کالیتین مرحوم را نداشت و به محض آن که برادرزاده اش با او ازدواج کرد، راهی روستای خود شد و ده سال تمام در آنجا نزد دهقانی در یک کلبه ی دودزده به سر برد. ماریا دمیتر یونا کمی از او می ترسید. مارفا تیمافیونای ریز نقش، که حتی در سنین پیری هم مومشکی و تیزبین بود با آن بینی قلمی به سرعت راه می رفت و قامتش را راست نگه می داشت و با صدای زیر و رسایش تند و واضح حرف می زد. او همیشه کلاه بنددار سفیدی به سر داشت و پیراهن سفید می پوشید.
- انتشار : 22/05/1404
- به روز رسانی : 22/05/1404