کتاب ادراکات لحظات نزدیک به مرگ و تحولات روحی آن
عنوان | کتاب ادراکات لحظات نزدیک به مرگ و تحولات روحی آن |
نویسنده | ملوین مورس |
ژانر | روانشناسی مرگ |
تعداد صفحه | 264 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب ادراکات لحظات نزدیک به مرگ و تحولات روحی آن اثر ملوین مورس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
احساس مرده بودن: زمانی که فرد به این احساس میرسد که دیگر نه فرزند کسی است و نه همسر کسی. احساس آرامش و بی دردی: به ویژه پس از تصادفات بسیار شدید جادهای یا دردهای بسیار شدید انفارکتوسهای قلبی. احساس خروج روح از بدن: در فرد این احساس پدید میآید که گوئی روح، روان یا آگاهی او از بدنش خارج شده و از بالا کالبد خود را مشاهده می کند و.. تجربۀ تونلِ مرگ: در لحظاتی که روان یا آگاهی بر بالای جسم به حالت مواج و بی وزنی قرارگرفته، احساس میکند از طریق یک تونل به سرعت و با قدرت به بالا کشیده شده و یا مثل جاروبرقی مکیده میشود …
خلاصه کتاب ادراکات لحظات نزدیک به مرگ و تحولات روحی آن
“بیمار شماره یک هنوز زمانش فرا نرسیده” زمانی که ۹ ساله بودم بدون علت روشنی بیمار شدم درجه حرارت بدن من به ۴۴ درجه سانتیگراد بلکه بیشتر رسیده بود پزشك معالجم بارها به خانه آمد و موقعی که مشاهده کرد تب من کمتر نمیشود مرا به بیمارستان منتقل کردند در اینجا هم وضع من بهتر نشد بلکه در عرض چند روز بعد بدتر هم شد. آن ها هر آزمایشی را که تصور میکردند لازم است انجام دادند، ولی هرگز علت پیدایش تب من معلوم نشد. بالاخره چند متخصص کودکان جلسه ای تشکیل دادند و نتیجه مذاکرات
آنها این بود که بایستی به هر صورتی است درجه حرارت بدنم را پایین بیاورند تا از پیدایش صدمات مغزی پیشگیری شود.در آن زمان خیلی ضعیف شده بودم. آنها خیال میکردند اگر وضع به همین صورت ادامه پیدا کند من برای مدت زیادی زنده نمی مانم. بالاخره پزشکان تصمیم گرفتند به اقدام بسیار شدیدی دست بزنند. آنها مرا کاملاً برهنه کردند و مرا در داخل وان یا حوضچه ای انداختند که پر از آب و قطعات كوچك يخ بود. در این شرايط يك پرستار هر چند دقیقه يك بار درجه حرارت مرا اندازه گیری میکرد. در لحظاتی که در
آب یخ غوطه ور بودم حالتم تغییر کرد ناگهان احساس کردم که در هوا به صورت معلق قرار گرفته ام و تاریکی اطراف مرا فرا گرفته است. ولی با این وجود در این شرایط ظلمانی احساس آرامش و آسایش میکردم ضمن طیران در هوا به نقطه ای رسیدم که در آنجا دهلیزی وجود داشت. زمانی که به دهانه آن رسیدم و به داخل آن نگاه کردم، مشاهده کردم که از قسمت آخر آن نور بسیار شدیدی به چشم می رسد. به نظرم می آمد که چند نفر کمکم کردند تا توانستم از این دهلیز بسمت بالا حرکت کنم. پس از آنکه به پایان این مسیر رسیدم …
- انتشار : 25/06/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403