کتاب کلاه کلمنتیس

دانلود رمان کلاه کلمنتیس اثر میلان کوندرا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

در فوریه ۱۹۴۸، کلمنت گوتوالد، رهبر کمونیست، در پراگ بر مهتابی قصری باروک قدم گذاشت تا برای صدها هزار مردمی که در میدان شهر قدیم ازدحام کرده بودند سخن بگوید. لحظه ای حساس در تاریخ قوم چک بود – از آن لحظات سرنوشت ساز که یکی دو بار در هر هزار سال پیش می‌آید… خش تبلیغات حزب صدها هزار نسخه از عکس آن مهتابی را چاپ کرد. گوتوالد با کلاه خزی بر سر، و رفقا در کنار، با ملت سخن می‌گوید. تاریخ چکسلواکی کمونیست بر آن مهتابی زاده شد. چهار سال بعد کلمنتیس به خیانت متهم و به دار آویخته شد …

خلاصه کتاب کلاه کلمنتیس

آنان که به شیطان به چشم مدافع شر و به فرشته به عنوان قهرمان خیر می‌نگرند خرافه فرشتگان را می‌پذیرند. البته قضیه پیچیده تر از این است. فرشتگان مدافع خیر نیستند، بل مدافع آفرینش پروردگارند. و در مقابل، شیطان کسی است که برای جهان خدا هیچ معنی و مفهومی قائل چنانکه می‌دانیم شیطان ها و فرشته ها به یک اندازه در سلطهٔ جهان شریکند. هرچند، خیر در جهان نیازی به فرشتگان ندارد تا در برابر شیطان ها توازن را حفظ کنند (چنان که در کودکی فکر می‌کردم) بلکه، میزان قدرت این دو گروه باید تقریباً مساوی

باشد. اگر معنی و منطقی اعتراض ناپذیر به صورتی افراطی برجهان حاکم شود (حکومت فرشتگان) انسان زیر وزن آن له می.شود اگر جهان همۀ مفهوم خود را از دست دهد (حکومت شیاطین) باز زندگی در آن ناممکن خواهد بود. وقتی چیزی به ناگهان از مفهوم فرضی خود، از مقامی که در نظام فرضي اشياء بدان اختصاص یافته است، محروم گردد (فی المثل مارکسیستی مسکو دیده به سعد و نحس اختران اعتقاد پیدا کند)، خنده ما را برمی‌انگیزد. پس خنده، در مرحله اول به شیطان تعلق دارد. اندکی کینه در آن است (چیزها متفاوت از

آنچه می‌نمودند از آب در آمدند)، اما کمی آرامش خاطر نیز در آن هست (چیزها اکنون راحت‌تر از آنند که به نظر می‌رسیدند می‌توان با آن ها به شیوه ای راحت تر زیست، دیگر با جدیت سختگیر خود بر ما فشار نمی‌آورند). وقتی فرشته برای نخستین بار شنید که شیطان می‌خندد درجا خشکش زد. این اتفاق در یک ضیافت روی داد، خیلی شلوغ بود و همه مردم یکی پس از دیگری به خنده شیطان می‌پیوستند، خنده ای که سخت مسری بود. فرشته خیلی خوب می‌دانست که این خنده معطوف به خدا وارزش کار اوست می‌دانست که باید …