دانلود رایگان کتاب در راه ویلا اثر فریبا وفی
دانلود کتاب در راه ویلا (مجموعه داستان) اثر فریبا وفی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این کتاب شامل ۹ داستان است که مانند دیگر کتابهای وفی دارای قهرمانهای زن هستند. داستانهای فریبا وفی دارای مضامین زنانه، اجتماعی و تنهایی انسان هستند. نویسنده در این مجموعه به توصیف حال و روز شخصیت های زنی پرداخته که میتوان در یک کلام در راه ویلا همه آنها را “زن معمولی” نامید …
خلاصه کتاب در راه ویلا
سال ها پیش یک روز با شوهرم رفتیم تئاتر فکر کنم اسم نمایش لیلی و مجنون بود درست یادم نیست مال خیلی وقت پیش است. یادم می آید در سالن انتظار حس خوبی داشتیم حس خوبی که زیاد ربطی به خود نمایش نداشت. مربوط میشد به جایی که در آن بودیم، آن سالن با آن سقف بلند و زیبا آن درهای چوبی کنده کاری شده صندلیها مهم تر از همه پرده ها. البته آدم هایش هم بودند، کمی متفاوت با آدمهایی که هـر روز باهاشان سر و کار داشتیم آن روزها رفتن به تئاتر، آن هم در یک شهر کوچک با رفتن به جاهای دیگر فرق داشت. اصلاً با کل کارهای روزمره ما متفاوت بود، همین یکجورهایی
راضیمان میکرد در سالن ضمن حرف زدن با یکدیگر چشممان دنبال آشنا میگشت. این احساس خوب را موقع بیرون آمدن از تئاتر و حتا تا چند روز بعد از آن هم داشتیم. حالا دیگر این احساس کمتر به سراغمان میآید چون دیگر به تئاتر نمیرویم گرچه در شهر سالن تاثر دیگری هم ساختهاند برای شنیدن موسیقی هم به کرت نمیرویم شوهرم سخت کار میکند و همیشه دیر به خانه میآید. من هم دلم نمیآید پولی را که با چنان مشقتی به دست میآید. یکشبه خرج تئاتر رفتن بکنم خریدن گوشت و رساندن پروتئین به بدن بچه ها مهم تر از غذاهای روح شده است. روزی که رفتیم تئاتر بچهی اولمان را
داشتیم ولی با خودمان نبرده بودیم یادم می آید که چه قدر این موضوع برایم جذاب بود این که به جایی بروی که فقط برای لذت روحی تو باشدو اجازه داشته باشی بچه را نبری و این طبیعی ترین کار دنیا باشد بعدها این اتفاق کمتر افتاد. بچهها رفته رفته زندگیمان را اشغال کردند. بدون آنها هیچ چیز معنا نداشت. وقتی همراه جمعیت از سالن بیرون آمدیم به شب برخوردیم خیابان خیس و خلوت بود و هوا نمناک و سبک از شاخههای لرزان درختهای کنار خیابان قطره های باران میچکید تصمیم گرفتیم پیاده به خانه برگردیم بازوی شوهرم را گرفتم. خوشم میآمد به صدای قدمهایمان گوش بدهم …