کتاب شهر فرنگ از همه رنگ
عنوان | کتاب شهر فرنگ از همه رنگ |
نویسنده | ایرج پزشک زاد |
ژانر | اجتماعی، طنز |
تعداد صفحه | 121 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب شهر فرنگ از همه رنگ اثر ایرج پزشک زاد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
طنز نویسنده در این کتاب با خلاقیت بسیار در قالب همیشگی؛ شامل مجموعه قطعات ادبی در زمینه سیاسی و اجتماعی است و همانطور که از نام کتاب مشهود است چالش اجتماعی است که پیرامون شهر و بافت اجتماعی داخل و فرنگ با طنز خاص بیان میشود.
کتاب شهر فرنگ از همه رنگ حجم زیادی نداشته و کوتاه بودن قطعات خواننده را به هیچ وجه خسته نمیکند و نقطه قوت اثر تکراری نبودن موضوعات است.
خلاصه کتاب شهر فرنگ از همه رنگ
گلستان سعدی را ورق می زدم به این حکایت رسیدم: بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار شبی در جزیره کیش مرا بحجره خویش درآورد. همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبازم بترکستان و فلان بضاعت به هندوستانست و این قباله فلان زمینست و فلان چیز را فلان ضمین گاه گفتی خاطر اسکندر به دارم که هوایی خوشست باز گفتی نه که دریای مغرب مشوشست سعدیا سفری دیگرم در پیشت اگر آن کرده شود. بقیت عمر خویش بگوشه بنشینم گفتم آن کدام مفرست گفت گوگرد پارسی خواهم بردن بچین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کامه چینی بروم آرم و دیبای رومی بهند و فولاد هندی بجلب و آبگینه حلبی بیمن و برد یمانی پارس و زان پس ترک تجارت کنم و بدگانی بنشینم انصاف ازین مالیخولیا چندان فرو گفت که طاقت گفتش نماند گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده ای و شنیده گفتم: آن شنیدستی که در قصای غور بارت الاری بیفتاد از ستور، گفت چشم تنگ دنیا دوست را با قناعت پر کند یا خاک گور.
سوالی برایم پیش آمد که بازرگانی به این ثروت و مکنت و حرص و آز که هیچ سنخیتی با شیخ اجل نداشته به چه منظوری او را در جزیره کیش، به حجره خویش دعوت و پذیرایی کرده است؟ گفتم لابد: غروب یک روز بهاری در یک باغ مجلل پرگل و درخت در جزیره کیش خدمتکاران در محوطه کنار استخر آخرین تزیینات میزها را وارسی می کنند. دهها شمع روشن، در شمعدان های مخصوص نیلوفری شکل، بر سطح آب استخر شناورند. در تراس لب دریا در میان چراغ های رنگین، گروه نوازندگان مشغول جابجا شدن و کوک کردن سازها هستند با این که هوا هنوز زیاد تاریک نشده چراغهای لابلای شاخه های درختها را روشن کرده اند.
صاحبخانه آقای بازرگان که (مهندس نیست)، در کنار استخر، اعضاء خانواده اش زنش انسی، خانم دخترش، گلی و برادر زنش، فری را دور خود سر یک میز جمع کرده و آخرین توصیه ها را می کند. بازرگان – خوب حواستان را جمع کنید، امشب برای شماها شب تفریح و تفرج نیست شب کار است. یادتان باشد که چند میلیون دلار معامله مطرح است. مهمانهای مهمی داریم که بیشترشان را میشناسید اما مهمان اصلی یک نفر است که تا الان به شماها نگفته بودم…. گلی- من میدانم والاحضرت!؟ بازرگان والا حضرت هم تشریف دارند ولی….. گلی- والاكرام بازرگان – والا گهر هم بله اما مهمان اصلی یکی دیگر است.
- انتشار : 02/07/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403