کتاب شبح کیمیاگر
دانلود کتاب شبح کیمیاگر (جلد دوم عمارت مرموز) اثر گرگوری فونارو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
خانواده «تینکر» موفق شد شرارتی بزرگ را از بین ببرد و اوضاع عمارت را رو به راه کند. اما خیلی زود، «آگاتا» و «آلجرنون» به همراه پرستار خود از راه میرسند و ادعا می کنند که آن ها وارثان عمارت هستند. وقتی چیزی تا این اندازه عجیب رقم میخورد، میتوانیم انتظار داشته باشیم که آشوب دوباره قرار است «عمارت بلکفورد» را زیر و رو کند. یک نیروی شرور جدید، هزارتویی خطرناک را به وجود آورده است. بچهها حالا باید با یکدیگر همکاری کنند تا گره از این معما بگشایند و در مقابل نیروی شرور بایستند. این کار بسیار سختی است، اما آنها میتوانند از حیوانات چوبی درون ساعت کمک بگیرند ...
خلاصه کتاب شبح کیمیاگر
الیور هراسان کتابش را انداخت و روی صندلی چرمی بزرگ کتابخانه خشکش زد کسی جیغ کشیده بود؟ آگاتا از روی نشیمن پنجره پرید و گفت: صداش شبیه خانم گریوز بود. الجرنون هم که سر میز آزمایشگاهی برای خودش سرگرم بود، از کارش دست کشید. صدای بوینگ فنرها و برخورد چرخ دنده های ساعت به گوش الیور آمد. او بلافاصله شستش خبردار شد که برای ساعت مشکلی پیش آمده و بعد نعره ای کرکننده دیوارها را لرزاند و پشت بندش جیغی متفاوت به گوش رسید. الیور داد زد: لوسی! و همان طور که قلبش در سینه میکوبید از کتابخانه به پذیرایی دوید. فریاد و خرناس به همراه چند باری از همان
نعرهی ترسناک در فضا پیچید الیور که دوان دوان به سمت هال میرفت کم مانده بود روی لوسی بیفتد. لوسی، پایین پله ها و کف زمین دراز به دراز افتاده بود الیور فریاد زنان صدایش کرد و بعد چیزی از پاگرد پله غرید. چرخید و با هیولایی غول پیکر با چشمهایی سرخ رو در رو شد که از بالای پله ها به او زل زده بود. به نظر الیور آن موجود شاخ هایی شبیه گاو داشت ولی بین سایهها و توی آن تاریکی گفتنش سخت بود. الیور از وحشت سر جایش خشکش زد. جیغ های آگاتا را از پشت سرش چندان واضح نمیشنید، بعد زمین کج شد و باهم تا وسط هال غلتیدند. الجرنون و لوسی هم کمتر از یک ثانیهی بعد، با شدت به آنها برخورد کردند.
دیوارها شروع به چرخیدن کردند و از هر طرف به داخل آمدند. نور لوستر بالای سرشان آرام آرام قطع شد و پنج شش مشعل روشن از دیوارها بیرون زد. الیور چیزی را که میدید باور نمیکرد زمین دوباره صاف شد آخرین دیوار هم لغزید و سر جایش قرار گرفت، که در نتیجه جلوی پله ها و هیولا را کامل گرفت الیور گیج و منگ بلند شد حالا دیگر نعرههای هیولا از فاصلهای دورتر به گوش میرسید لحظهای بعد، الیور طنین قدمهای غول پیکرش را شنید که در اعماق خانه محو میشد. بقیه از زمین بلند شدند و در سکوت مبهوت به اطراف زل زدند حالا در هر چهار دیوار تاریک هال راهرویی بود که نور مشعل در آن سوسو میزد ...



دیدگاه کاربران