کتاب شاهدخت

عنوانکتاب شاهدخت
نویسندهکایرا کاس
ژانرداستان فانتزی، عاشقانه، ادبیات داستانی، ادبیات نوجوانان، ادبیات معاصر
تعداد صفحه228
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب شاهدخت (جلد سوم مجموعه‌ی انتخاب) اثر کایرا کاس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

در کتاب سوم زمان آن رسیده است که برگزیده‌ی انتخاب، شهبانو شود. هنگامی که امریکا برای شرکت در رقابت‌ها انتخاب شد، حتی در رویاهایش هرگز خود را نزدیک به تاج و تخت یا قلب مکسون نمی‌دید. اما با نزدیک شدن به پایان رقابت و درحالی که تهدیدهای شورشیان علیه قصر شرورانه تر و ویرانگرتر از هر زمان دیگری شده بود، امریکا تازه متوجه می‌شود که چقدر به شکست نزدیک است و تا چه اندازه می‌بایست برای آینده‌ای که آرزویش را دارد، مبارزه کند …

خلاصه کتاب شاهدخت

حق با من بود. اسپن تمام گوشه و کنارهای قصر را می‌شناخت و دقیقاً می‌دانست ما را چطور از آنجا بیرون ببرد. وقتی عصر روز بعد در اتاق من مشغول لباس پوشیدن بودیم، مکسون پرسید: کاملا در این مورد مطمئنی؟ به او اطمینان خاطر دادم و گفتم: ما باید بدونیم چه اتفاقی داره می‌افته. مطمئنم هیچ اتفاقی برامون نمی‌افته. در حالی که او لباس‌های رسمی‌اش را در می‌آورد و کف اتاق می‌انداخت و لباسی از جنس پارچه‌ کتان و راه راه که مخصوص درجه شش‌ها بود، می‌پوشید، از میان در نیمه باز حمام با هم حرف می‌زدیم. لباس‌های اسپن کمی برای مکسون گشاد بود ولی بد هم نبود. خداراشکر اسپن نگهبانی پیدا کرده بود که جثه‌اش ریزتر بود

و لباس‌های او را برای من قرض گرفته بود ولی باز هم مجبور بودم لبه‌‌ی شلوار را چندین بار تا بزنم تا اندازه‌ام شود. مکسون گفت: ظاهراً به این نگهبان خیلی اعتماد داری. و لحن حرف زدنش برایم درک پذیر نبود شاید نگران بود. خدمتکارهایم گفتن این یکی از بهترین نگهبان‌های توئه و اون دفعه که شورشی‌های جنوبی حمله کردن و همه سراسیمه بودن، اون من رو به پناهگاه رسوند حتی مواقعی که همه چیز آروم به نظر میاد، ظاهرا اون نگهبان هر لحظه گوش به زنگ و آماده ست. حس خوبی بهش دارم. بهم اعتماد کن. وقتی دوباره حرف زد، صدای به هم خوردن لباس‌ها را از میان در نیمه باز شنیدم. -از کجا فهمیدی می‌تونه ما رو از قصر

بیرون ببره؟ -نمی‌دونستم فقط ازش پرسیدم. مکسون با لحن متعجب جواب داد و اونم به همین سادگی بهت جواب مثبت داد؟ -خب البته من بهش گفتم که می‌خوام این کار رو برای تو انجام بده. صدایی شبیه آه شنیدم. سپس ادامه داد: هنوزم فکر می‌کنم تو نباید بیای. -مکسون، من دارم میرم، کارت تموم شده -بله باید کفش‌هام رو بپوشم. در را باز کردم و مکسون با نگاه سریعی به سرتاپای من زد زیر خنده. -ببخشید ولی عادت کردم تو رو همیشه با لباس‌های بلند زنانه ببینم. -تو خودت هم وقتی کت و شلوار تنت نیست، یه کم عجیب به نظر میای. و واقعا هم این طور بود ولی نه آن طور که خنده دار باشد. با اینکه لباس‌های اسپن برای او …

دانلود کتاب شاهدخت
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب شاهدخت
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها