کتاب زنی در کیمونوی سفید

عنوانکتاب زنی در کیمونوی سفید
نویسندهآنا جونز
ژانرتاریخی، عاشقانه، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر
تعداد صفحه678
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود کتاب زنی در کیمونوی سفید اثر آنا جونز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کتاب زنی در کیمونوی سفید همچون نوری بر دورۀ سیاه و تاریک تاریخ معاصر ژاپن تابیده است؛ برهه‌ای از زمان که کمتر از آن صحبت شده و مغفول مانده. آنا جونز در این رمان جذاب با توصیف فضای سنت‌ زدۀ ژاپن بر اساس داستان‌‎های واقعی، اعتقادات پوسیده و متحجرانه را به چالش می‌کشد …

خلاصه کتاب زنی در کیمونوی سفید

صبح روز وقت دکتر پدرم، وسایلمان را جمع کردیم و سوار کادیلاک رو بازش راهی شرق شدیم. یک اتوبان دوبانده ما را یکسره به مرکز سرطان تائوسیگ در اوهایو می‌رساند. برای ساعت‌ها هم‌جوار مزارع سویا، گندم و آسیاب‌های بادی در حرکت بودیم. تا چشم کار می‌کرد پره‌های عظیم توربین دیده می‌شد. پدر لبه کلاه پسرانه خود را بالا می زده پیشانی‌اش را با دستمالی خشک می‌کرد و از پشت شیشه ماشین توربین‌ها را نگاه می‌کرد. من از گوشه چشم او را نگاه می‌کردم. ما درباره نامه ژاپن صحبتی نکرده بودیم -یعنی چه، از طرف چه کسی می‌توانست باشد، واکنش پدر به آن چه بود، اما این بدان معنا نبود که من درباره‌اش فکر نکرده بودم. چطور

می‌توانستم به آن فکر نکنم. نامه را با خودش آورده بود. موقع آمدن جوهر قرمز نامه روی پیشخان توجهم را به خود جلب کرد. پدر متوجه نگاهم شد و نامه را تا کرد و در جیبش گذاشت. یک کلمه حرف نزد و من هم ترجیح دادم چیزی نپرسم هم به خاطر تبش که قطع نمی‌شد هم فکر دیگری که پس ذهنم بود. کی آن را فرستاده بود؟ شاید یک همکار قدیمی، آن وقت باید نامه از داخل آمریکا می‌آمد، نه از آن طرف آب‌ها. شاید از طرف یک مرکز خیریه یا دفتر روزنامه بود. پدر از کودکان و محرومان زیادی در دنیا حمایت مالی می‌کرد اما هیچکدام نمی‌توانست سبب چنان واکنشی در او شود. من فقط به جز آن روز یک بار اشک پدر را دیده بودم و آن هم

در مراسم خاکسپاری مادر بود. پدر سرفه شدیدی کرد و سعی کرد گلویش را صاف کند، سپس به من نگاهی انداخت: ساکتی. گفتم: دارم تمرکز می‌کنم. و داشتم تمرکز می‌کردم. کادیلاک کروک مدل ۱۹۵۸ پدر نگاه‌ها را به خود خبره می‌کرد.  -تودوزی چرم قرمز رنگ سفید مرواریدی بدنه و خطوط زرشکی ممتد که از روکش چراغ جلو تا چراغ عقب کشیده شده بود- اما به علت سایز بزرگش رانندگی را مشکل می‌کرد. از آن گذشته اولین باری بود که پشت آن می‌نشستم. البته وقتی خیلی کوچک‌تر بودم گاهی که با پدر و مادرم سوار آن می‌شدم پدر اجازه می‌داد روی پایش بنشینم و فرمان را لمس کنم، اما به محض آنکه دستش را از روی فرمان برمی‌داشت …

دانلود کتاب زنی در کیمونوی سفید
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب زنی در کیمونوی سفید
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها