کتاب من سرگذشت یاسم و امید
دانلود کتاب من سرگذشت یاسم و امید نوشته نویسنده واسلاو هاول pdf بدون سانسور
عنوان اثر: من سرگذشت یاسم و امید
پدید آورنده: واسلاو هاول
زبان نگارش: فارسی
سال نخستین انتشار: مرداد 1404
شمارگان صفحات : 130
معرفی کتاب من سرگذشت یاسم و امید
این کتاب مجموعه جستارهایی است که نویسندگان آن ها به زبانی شیوا تجربه شان را از بخشی از تاریخ انسان بودن روایت میکنند. روایت هایی از امید، شهامت و مقاومت هر آنچه در زمانهی بیم در تاریکنای یأس قلبمان را روشن میکند و یادمان می آورد چه بسیار آدمیانی که در طول این تاریخ پر از نقطه های سیاه و سفید و سرخ و خاکستری رنج بسیار کشیده اند اما در مسیر پاسداشت آزادی و برابری برای همگان در مراقبت از شأن انسان و احقاق حق طبیعت گیاه و آب و خاک و هر آنچه جان دارد و جان شیرینش خوش است پا پس نکشیده اند.
پل روگات لوب در این کتاب جستارهایی از نویسندگانی همچون واسلاو هاول، آرونداتی روی، آریل دور فمن و... گردآوری کرده و کوشیده کتابش آنتولوژی ای باشد در باب امید سیاسی...
خلاصه کتاب من سرگذشت یاسم و امید
«دستانشان به دستبند بود و باز انگشتانشان میرقصید. انگشتها به پرواز درمیآمدند و کلمهها را نقش میزدند. کلاهی کشیده بودند بر سر زندانیها، اما اگر سرشان را به عقب خم میکردند میتوانستند اندکی ببینند، فقط اندکی، آن هم پیش پایشان را. حرف زدن ممنوع بود، اما باز با دستانشان حرف میزدند. پینیو آنگرفلد الفبای انگشتان را یادم داد. خودش در زندان آن را بدون معلم آموخته بود.
به من گفت: «بعضی از ما دستخط بدی داشتیم. بقیه استاد خط بودند.»
رژیم دیکتاتور اروگوئه میخواست همه تنها بمانند، هیچکسی همراه کسی نباشد. چه در زندانها، چه در خوابگاهها و چه در کل کشور برقراری ارتباط جرم بود.
بعضی زندانیها بیش از ده سال در سلولهایی هماندازهٔ تابوت دفن شده بودند و صدایی جز درنگدرنگ میلهها یا گرومبگرومب قدمها در راهروها به گوششان نخورده بود. فرناندس هوییدوبرو و مائوریسیو روسنکوف که چنین محکومیتی داشتند، زنده ماندند چون میتوانستند با ضربه به دیوار با هم حرف بزنند. ضربه به دیوار میزدند و از رؤیاها و خاطراتشان برای هم میگفتند، از عاشقیها و ناکامیهایشان. با هم حرف میزدند، یکدیگر را در آغوش میکشیدند، میجنگیدند. با هم باورها و زیباییها، شکها و گناهها و پرسشهای بیپاسخ را در میان میگذاشتند.
صدای آدمی را نمیتوان خاموش کرد. صدا حقیقتی است. صدا زادهٔ نیاز آدمی به گفتن است. دهان را که ببندند، دستها به سخن درمیآیند یا چشمها یا روزنههای پوست یا هرچه. زیرا تکتک ما حرفی برای گفتن داریم، حرفی که سزاست دیگران بستایند یا ببخشایند.»



دیدگاه کاربران