دانلود رایگان رمان آن شب اثر مریم پیروند
دانلود رمان آن شب اثر مریم پیروند به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
امشب قرار است برادر ماهین، از سفرِ کاری برگردد. به خانهی او میرود تا قبل از امدن برادرش خانه اش را تمیز و مرتب کند و غذا بپزد، اما آنجا با یکی از دوستان صمیمی برادرش رو به رو میشود که بی خبر به آنجا آمده و …
خلاصه رمان آن شب
تنم میلرزید و پاهام حتی نای تکون خوردن و قدم برداشتن نداشتن لگنم هم به شدت درد میکرد دوست داشتم در همون لحظه بمیرم. روی شکمم کمی خم شدم و دستمو به شکمم گرفتم. درد ذره ذره داشت تنمو میبلعید اینکه دوباره چشمام سیاهی بره و جلو پای اون دختر فرو بریزم اصلا دست خودم نبود. جیغ کشید: میلاد وریا بیاین غش کرده. جلو پام چمباته زد: واسه همین گفتم باید بریم بیمارستان حالت اصلا خوب نیست. -چیشده؟ صدای داداشم بود من بمیرم خدا.. نمیتونم با این رسوایی کنار بیام. کنارم نشست و سرمو از روی زمین بلند کرد. -سرش داره خون میره تو کدوم گوری بودی مهتاب
چرا نگرفتیش نخوره زمین؟ -بیام داخل میلاد… صدای اون عوضی بود… همون شیطانی که منو به این حال انداخت. میلاد عربده زد: برو به جهنم کثافت دلم میخواد تیکه پارت کنم عوضی خواهرمو بیچاره کردی. بیچارمون کردی نامرد… بلند زد زیر گریه… مردونه و متعصب گریه کرد. چه بلایی سرش آوردی بی مروت چه بلایی سرش آوردی من چطوری تو صورت خونوادم نگاه کنم و بگم تو خونه من این بلا سرش اومده. از روی زمین کنده شدم.. حتی یه ذره هم قدرت بدنی نداشتم اما اشکام از نوای دل سوخته ام از گوشه های چشمم سرازیر میشدند. میلاد منو روی دستاش حمل کرد و از اتاق
بیرون برد. چشمامو بستم نمیخواستم نگاه برادرم رو ببینم صدای گریه اش یه لحظه هم قطع نمیشد. -سوئیچ و بیار مهتاب. لای چشمامو یه لحظه باز کردم و چشمم افتاد به اون که با بالاتنه برهنه کنار اتاق ایستاده بود، همون اتاقی که زندگی منو درونش به آتیش کشید. با نگرانی مردنم رو تماشا میکرد. سریع چشمامو بستم.. من چطوری با این ننگ زندگی کنم و قبول کنم یه عوضی خیلی راحت زندگیمو تحت سلطه خودش درآورده. بیدار بودم حتی میدونستم توی بیمارستانم ولی چشمامو باز نکردم کسی کنارم بود دلم میخواست بفهمم کیه سنگینی نگاهشو رو خودم احساس میکردم اهمیتی نداشت …