رمان دیگرستان
عنوان | رمان دیگرستان (سفر به ناکجا) |
نویسنده | گابریل زوین |
ژانر | فانتزی، ادبیات داستانی، ادبیات معاصر، ادبیات نوجوانان |
تعداد صفحه | 226 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان دیگرستان (سفر به ناکجا) اثر گابریل زوین به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
«ناکجا» جایی است که دختری پانزده ساله به نام «لیز» پس از کشته شدن در سانحه ای با دوچرخه اش، به آن وارد می شود. «لیز» در یک کشتی (که اغلب، افراد سالخورده در آن حضور دارند) از خواب برمی خیزد، در حالی که از مقصد این سفر ناآگاه است. اما وقتی «لیز» به جزیره «ناکجا» میرسد و مادربزرگش را (که قبل از به دنیا آمدن او از دنیا رفته بود) ملاقات میکند، همه چیز برایش اندکی روشن تر میشود. او درمی یابد که گذر زمان، تأثیری متفاوت بر سن ساکنین جزیره دارد: انسانها و حیوانات به جای پیر شدن، جوان تر میشوند. وقتی آنها به نوزادی میرسند، از رودخانه به پایین فرستاده میشوند تا تولدی دوباره را روی زمین تجربه کنند …
خلاصه رمان دیگرستان
گرچه لیز حدوداً پانزده دقیقه زودتر به اداره ثبت احوال رسیده، اما تقریباً دوازده دقیقه طول میکشد تا دفتر جلسۀ سازگاری را پیدا کند. نقشههای راهنمای نصب شده روی بدنه آسانسور مدتها از تاریخشان گذشته و هیچ یک از کارکنان آن ساختمان نمیتوانند مسیر درستی را نشان دهند وقتی لیز تصمیم میگیرد راه رفته را برگردد. مدام با درهای جدیدی مواجه میشود که میتواند قسم بخورد پنج دقیقه پیش آنجا نبوده اند. لیز تصمیم میگیرد سعی خودش را بکند و تصادفاً چون حالا دیگر در حد کسی که بر اثر تصادف فوت کرده به قدرت تصادفی بودن ایمان آورده یکی از آن درهای جدید را انتخاب کند و برود داخل. او راهروی جدیدی میبیند،
و در انتهای آن راهرو در دیگری یک تابلوی مقوایی با ظاهری غیر رسمی نشان میدهد که پشت این در محل موقت دفتر سازگاری قرار دارد. لیز در را باز میکند. داخل اتاق محوطه پذیرشی را میبیند که شلوغ و بسیار معمولی است، همان طور که بتی گفته بود خیلیها هنوز لباس خوابهای سفید تنشان است. اگر به خاطر پوستر رنگ و رو رفته و نسبتاً خوفناک آویخته به دیوار نبود شاید لیز فکر میکرد به مطب دکتر آمده، آن پوستز زن سپیدموی خندانی را نشان میدهد که در تابوتی عنابی رنگ سیخ نشسته است. روی آن پوستر کلمات زیر چاپ شده است: تو مردهای حالا چه کار کنیم؟ دفتر سازگاری اینجاست تا کمکت کند. چهره عبوس
زنی که پشت میز نشسته لیز را به یاد آن پوستر میاندازد؛ آن زن هم، رنگ پریده، از رده خارج و ترسناک است. موهایش را در یکی از آن توریهای لانه زنبوری متعلق به دهه ۱۹۶۰ جمع کرده و رنگ پوستش به سبزی میزند، روی پلاک اسم میز کارش نوشته بتا براون. لیز میگوید: میبخشین من یه قرار واسه ساعت… بتا براون گلویش را صاف و با سر به زنگ روی میز اشاره میکند. روی علامت کنار زنگ نوشته لطفاً برای دریافت کمک زنگ بزنید! لیز اطاعت میکند، تا براون دوباره گلویش را صاف میکند و لبخند ساختگی پت و بهنی روی صورتش مینشیند. -بله چطور میتونم کمکتون کنم؟ -من ساعت هشت وقت داشتم. لبخند ساختگی بتا تبدیل به …
- انتشار : 21/07/1403
- به روز رسانی : 20/09/1403