رمان دوشیزگان

عنوانرمان دوشیزگان
نویسندهالکس مایکلیدیس
ژانرجنایی، معمایی، خارجی
تعداد صفحه346
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان دوشیزگان اثر الکس مایکلیدیس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

کتاب “دوشیزگان” ، جدیدترین اثر “الکس مایکلیدیس” ، نویسنده‌ رمان «بیمار خاموش» است که دو سال پیش رکورد پُر فروش‌های نیویورک‌ تایمز را با ۵۲ هفته حضور مستمر در صدر جدول ، جابه‌‌جا کرد .
کتاب دوشیزگان حتی پیش از آنکه منتشر شود ، همه‌ی نظرها را به خود جلب کرده بود و بعد از انتشار نیز همان‌طور که انتظار می‌رفت ، با اقبال زیادی روبه‌رو شد . مایکلیدیس در این رمان نیز به شکل استادانه‌ای عناصر جنایی را با اسطوره‌های یونانی و تحلیل‌های روان‌شناختی درهم آمیخته است و داستانی را روایت می‌کند که نمی‌توانید آن را رها کنید و مثل رمان اولش ، در پایان داستان چنان غافلگیرتان می‌کند که لازم است مدتی بر صندلی بمانید و نفس عمیق بکشید !
ماریانا زن جوانی است که روان درمان‌‌گر گروهی است . او مردی که عاشقش بوده است را سال گذشته از دست داده است . خودش با تمام اصول روانکاوی آشنا است و می‌داند تا زمانی که از نظر روحی نتواند مرگ سباستین را بپذیرد نمی‌تواند از رنج احساس اندوهش جدا شود ، اما او نمی‌تواند . او وسایل سباستین را از خانه جمع نکرده است ؛ به کفش‌های او نگاه می‌کند و هر لحظه عشق او را با خودش مرور می‌کند . در همین زمان ماریانا با یکی از بیمارانش به شدت درگیر است ، هنری مردی است که در کودکی مدت‌ها تحت تجاوز پدرش بوده و حالا برای رهایی از این مشکل به جلسات درمانی ماریانا می‌آید و از او خوشش آمده است . هنری ماریانا را تعقیب می‌کند و روبه‌روی خانه او مخفیانه زیر نظرش می‌گیرد . روزی که تنش ماریانا و هنری بالا می‌گیرد و هنری بدنش را با تیغ زخمی کرده است تا توجه او را جلب کند تلفن زنگ می‌خورد و زویی فرزندخوانده ماریانا پشت تلفن است . ماریانا از دست هنری خودش را رها می‌کند و به زویی زنگ می‌زند ، زویی از او می‌خواهد اخبار را ببیند و در اخبار اعلام می‌کنند دختر جوانی با ضربات شدید به قتل رسیده است . زویی می‌گوید از نشانی‌های دختر حدس می‌زند او تارا دوست صمیمی‌اش است که چند ساعت قبل از ناپدید شدنش رفتاری عجیب داشته است . ماریانا نگران می‌شود و صبح روز بعد به دانشگاه زویی می‌رود تا پیگیر این اتفاق شود ، غافل از اینکه وارد ماجرای خطرناکی شده است ..

خلاصه رمان دوشیزگان

هنری دیرتر از بقیه رسید. صورتش سرخ شده و نفسش بند آمده بود و به نظر می‌رسید روی پاهایش بند نیست. ماریانا فکر کرد چیزی مصرف کرده است. تعجب نکرد. فکر کرد در مصرف داروهایش زیاده‌روی کرده، اما او درمانگرش بود نه پزشک معالجش و از این رو کار خاصی از دستش برنمی‌آمد.

هنری بوت فقط سی و پنج سال داشت، اما مسن‌تر به نظر می‌رسید. موهای قرمزش در حال سفید شدن بود و صورتش پر از چین و چروک بود، درست مثل بلوز چروکی که به تن داشت. به علاوه همیشه اخمو بود و مثل فنری پیچ خورده دائماً تنشی را توی چهره‌اش می‌دیدی. او ماریانا را به یاد بوکسور یا مبارزی می‌انداخت که در حال آماده شدن یا دریافت حملهٔ بعدی است.

هنری غرغرکنان بابت تأخیرش عذرخواهی کرد، سپس نشست و یک فنجان کاغذی قهوه را به دست گرفت. و مشکل، فنجان قهوه بود. لیز بلافاصله صحبت کرد. او اواسط دههٔ هفتاد سالگی را می‌گذراند و معلم بازنشسته بود. به قول خودش، اتیکتی رسمی برای چیزهایی که به‌درستی انجام شده بود. ماریانا او را سختکوش و چه بسا آزاردهنده می‌دید و می‌توانست حدس بزند لیز راجع به چه حرف می‌زند. لیز از خشم می‌لرزید. با انگشتش به فنجان قهوهٔ هنری اشاره کرد و گفت: «این مجاز نیست. ما اجازه نداریم چیزی از بیرون برای خودمان بیاوریم. همه‌مان این را می‌دانیم.»

هنری غرغرکنان گفت: «چرا نه؟» «چون این قانون است هنری.» «خفه شو لیز.» «چه گفتی؟ ماریانا شنیدی او به من چه گفت؟» اشک از چشمان لیز جاری شد و همه چیز از آن‌جا به هم ریخت. باز هم جنگ و جدلی بین هنری و بقیهٔ اعضا که با هم متحد و از دست هنری خشمگین بودند.

ماریانا از نزدیک به ماجرا می‌نگریست و چشمان محافظش روی هنری بود که ببیند او چه می‌کند. او با تمام شجاعتش فرد بسیار آسیب‌پذیری بود. هنری در کودکی و پیش از آن‌که به چندین خانهٔ مراقبتی و پرورشی فرستاده شود، تحت آزار جنسی و فیزیکی پدرش قرار گرفته بود. و هنوز با وجود تمام این زخم‌ها، فرد بسیار باهوشی بود و در یک آن تصور می‌شد شاید هوشش توانسته بود زندگی‌اش را نجات دهد: او در هجده سالگی برای خواندن درس فیزیک وارد دانشگاه شد، اما فقط چند هفته به درس خواندن ادامه داد و همیشه گذشته‌اش مانع موفقیتش می‌شد. او شکست‌های زیادی داشت و هرگز کاملاً بهبود نیافت. زندگی او شاهد تاریخچهٔ غمباری از خودزنی‌ها، اعتیاد به مواد و شکست‌های مکرر بود که مدام او را روانهٔ این بیمارستان و آن بیمارستان می‌کرد تا روزی که طبیبش او را به ماریانا معرفی کرد.

***

«ماریانا» از نزدیک به ماجرا می نگریست و چشمان محافظش روی «هنری» بود که ببیند او چه می کند. او با تمام شجاعتش، فردی بسیار آسیب پذیر بود. «هنری» در کودکی و پیش از آن که به چندین خانه مراقبتی و پرورشی فرستاده شود، تحت آزار جنسی و فیزیکی پدرش قرار گرفته بود. و هنوز با وجود تمام این زخم ها، فرد بسیار باهوشی بود و در یک آن تصور می شد شاید هوشش توانسته بود زندگی اش را نجات دهد.

او در هجده سالگی برای خواندن درس فیزیک وارد دانشگاه شد، اما فقط چند هفته به درس خواندن ادامه داد و همیشه گذشته اش مانع موفقیتش می شد. او شکست های زیادی داشت و هرگز کاملا بهبود نیافت. زندگی او شاهد تاریخچه ای غمبار از خودزنی ها، اعتیاد به مخدر و شکست های مکرر بود که مدام او را روانه این بیمارستان و آن بیمارستان می کرد تا روزی که پزشکش، او را به «ماریانا» معرفی کرد.

موجی از هیجان حاضران را فرا گرفت. همه ساکت شدند. «ماریانا» نمی توانست تردید نداشته باشد، اما سابقه گروه درمانی اش به او می گفت باید به هر گروهی که عاشق استاد خود است، مشکوک باشی؛ این شرایط به ندرت کارش به جاهای خوب ختم می شود. برای «ماریانا»، «فوسکا» بیشتر شبیه یک ستاره جوگیر پاپ بود تا یک سخنران؛ و تا حدی منتظر بود هر لحظه بزند زیر آواز. «ماریانا» در کمال تعجب دید که چشم های او پر از اشک شد.

دانلود رمان دوشیزگان
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان دوشیزگان
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها