رمان هفت تیرکش

عنوانرمان هفت تیرکش (جلد اول مجموعه برج تاریک)
نویسندهاستیون کینگ
ژانرماجراجویی، فانتزی، علمی تخیلی، ترسناک، ادبیات داستانی
تعداد صفحه195
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان هفت تیرکش (جلد اول مجموعه برج تاریک) اثر استیون کینگ به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

رولند، آخرین هفت تیرکش. او شخصیتی اسرارآمیز و منزوی است که راهی سفری هیجان انگیز در جهان خیر و شر شده است. در این دنیای ویران و تاریک، رولند به دنبال مرد سیاهپوش می رود، با زنی به نام آلیس آشنا می‌شود و رابطه ای دوستانه با پسری نیویورکی به نام جیک تشکیل می‌دهد. کتاب هفت تیرکش، گردبادی از هیجان و تعلیق است که مخاطبین را مستقیماً به درون خود می‌کشد …

خلاصه رمان هفت تیرکش

هفت تیرکش در تاریکی سیگاری پیچید و آن را روشن کرد و یکی هم به زن داد. اتاق بوی او را می‌داد، بوی تاثیرانگیز یاس تازه، بوی دشتی پر از یاس مانند بوی دریا بود. هفت تیرکش دریافت که از صحرایی که پیش رو دارد، می‌ترسد. زن گفت: اسمش نورته. دیگر در صدایش ردی از خشونت نبود. -فقط نورت، اون مرده. هفت تیرکش منتظر ماند کلامش را تمام کند. -اون با خدا در ارتباط بود. هفت تیر کش گفت: من هیچ وقت ندیدمش. -از وقتی یادم میاد اون اینجا بود منظورم نورته نه خدا. خندید و دندان‌هایش در تاریکی پدیدار شد. -اون به چرخ دستی پر از عسل

داشت و دایم عسل می‌خورد. علفا رو بو می‌کرد و اونا رو می‌سوزوند. بچه‌ ها و سگا دایم دنبالش راه می‌افتادن شلوار سبز کهنه ای می‌پوشید که بوی بدی می‌داد می‌فهمی که؟ -آره. -دایم یه چیزی می‌جوید آخرشم اینجا می‌شست و هیچی نمی‌خورد به نظر خودش اون یه پادشاه بود. بچه‌ ها دلقکش بودن و سگا شاهزاده. اون درست جلوی همین ساختمون مرد خودشو به زور اینجا کشونده بود. چکمه هاش پاش نبود. بچه ها و سگاشون هم که پشت سرش بودن قیافه‌ش مثل تور سیمی بود که در هم پیچیده شده باشد اما پوزخند به لب داشت مثل پوزخندایی که بچه‌ها

روی کدوتنبلای شب عید می‌کشن. بوی کهنگی کثافت و لاشه می‌داد از گوشه‌ لبش چیزی شبیه خون سبز می‌چکید فکر می‌کردم اون عمدا اینجا اومده تا صدای پیانوی شب رو گوش بده بعد درست مقابل ساختمون وایساد و سرشو کج کرد من دیدمش فکر می‌کردم صدای کالسکه رو شنیده اما مثل اینکه نشنیده بود. بعد استفراغ کرد استفراغش سیاه و پر از خون بود. انقدر بوی تعفن میداد که دیوونه‌ت می‌کرد. بعد دستاشو رو به آسمون گرفت و مرد. همه‌ش همین بود. اون مرد، در حالی که پوزخند به لب داشت و غرق استفراغ بود. زن کنار هفت تیرکش می‌لرزید …

دانلود رمان هفت تیرکش
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان هفت تیرکش
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها