رمان هاریکا

عنوانرمان هاریکا
نویسندهصبا طهرانی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه183
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان هاریکا اثر صبا طهرانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

رمان هاریکا، داستان دختری‌ست که با فلج شدن پاهایش پر پروازش چیده شده و به سقوط محکوم است؛ اما غم‌های بی‌پایان او دوامی ندارد و سرنوشت برایش خواب‌های دیگری دیده است. وی به طرز اعجاب‌آوری به یک سال قبل سفر می‌کند و اتفاقات تلخ زندگیش مجدد مقابل چشم‌هایش به نمایش در می‌آید! حال باید دید هاریکا می‌تواند از آخرین روزنه‌ی فرصت استفاده کند یا خیر. فرصتی با ظرفیت درست کردن یا نابودی همه چیز …

خلاصه رمان هاریکا

-من میرم مواظب خودتون باشید. سریع سمتش برگشتم و گفتم: کتایون جون به اون‌ها چیزی نگیا. لبخند مهربونی زد و گفت: حواسم هست. محو خندیدم و تشکری کردم با بسته شدن در به سرعت به سمت رکسانا برگشتم که با چشم‌های گرد شده بهم زل زد. -بپوش بریم. با دهن پر گفت: کجا؟ سرم رو از چهارچوب در بیرون آوردم و گفتم: سر قبر من خب باید بریم دیگه بپوش. پوفی کشید و بعد عوض کردن لباس‌ها از خونه بیرون زدیم. به اطراف زل زدم که گفت: تو آینده واست چه اتفاقات دیگه ای افتاد؟ یک تای ابروم بالا رفت و گفتم: شاید باورت نشه ولی

عاشق اون رئیسه شدم. جیغ بلندی زد و گفت: بابا بیا یه شوهر خوب واست گیر می‌آوردم. با چشم‌های ریز شده پوزخندی زدم و گفتم: تو اگه عرضه داشتی واسه خودت یه شوهر پیدا می‌کردی. چشم غره‌ی مشتی رفت و گفت: حالا کجا میریم؟ -داریم میریم خوابگاه. ترسیده از حرکت ایستاد و گفت: نه، من نمیام. شونه ای بالا انداختم و همون طور که به راهم ادامه می‌دادم گفتم: پس بمون تا الوند بیاد بدزدتت. دستم کشیده شد و گفت: وایسا ببينم الوند کیه؟ چیزی نگفتم. چی داشتم بگم؟ وقتی داشتم جلوی همه‌ اتفاقات رو می‌گرفتم جلوی این عشق رو هم باید می گرفتم.

درسته حتی جلوی عشق بقیه رو هم باید می‌گرفتم. عشق خودم رو چیکار می‌کردم؟ نیشخندی زدم و به راهم ادامه دادم بلاخره به خوابگاه رسیدم نوارهای زرد رنگ دور خوابگاه بسته شده بود و هیچ کس اجازه‌ی ورود نداشت. مردی داد زد: بريد كنار لطفاً. به مرد اشاره ای زدم و گفتم: چه اتفاقی افتاده؟ کلافه گفت: مثل همیشه قتل و ناپدید شدن چند دختر. رکسانا با ذوق گفت: دزدیده شدن؟ مرد سری تکون داد که با اخطار گفتم:  دزدیده شدن و قراره همشون کشته بشن. نفس عمیقی کشید و گفت: بيا بريم هاریکا اینجا امن نیست. به حرفش گوش دادم که از دور …

دانلود رمان هاریکا
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان هاریکا
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها