دانلود رایگان رمان خوشه گندم اثر مریم پیروند
دانلود رمان خوشه گندم اثر مریم پیروند به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
گندم، بعد از ۱۶ سال با کوله باری از خاطره و عشق به دوران بچگی، با مدرک دکترا، به ایران بر میگردد و همسایهی دوستان دوران کودکی خود مهراد و مهرسام میشود؛ مهراد غد و مغرور و مهرسام شر و شیطون. بیمارستان محل کار گندم همان بیمارستانی است که مهراد پزشک آنجاست …
خلاصه رمان خوشه گندم
طبق صحبتی که دیشب با عمو رضا داشتم ماشینم تا امروز آماده میشد مهرسام دیشب خودش قول رساندنم را داده بود. با فکر به اینکه اینموقع از صبح او از خواب بیدار نمیشود به فکر یک ماشین اینترنتی دیگر بودم ولی به محض خروج از خانه وقتی مشغول قفل کردن واحدم بودم در خانه عمو رضا به آرامی باز شد صدای مهرسام قبل از چرخیدن من به گوشم رسید: به خانم دکی صبح بخیر! -سلام صبح بخیر چه On Time ! -آره دیگه اینجوریاس. هر دو کنار آسانسور ایستادیم و مهرسام دکمه آسانسور را فشرد و بلافاصله لقمه ای که در نایلون پیچیده شده بود را به طرفم گرفت: مامان تاکید کرد
حتما این لقمه رو بخوری. شانس آوردی به زور خوابوندمش و راضیش کردم خودم لقمه رو بهت میدم وگرنه الان به جای وایسادن کنار آسانسور باید سر میز صبحونه نشسته بودی! خندیدم اما بالافاصله زیردلم تیر کشید و خندهام از بین رفت بی اراده دستم را روی دلم گذاشتم و لبم را گزیدم. همین نگاه مهرسام را تنگ کرد و چند ثانیه با تیزی به دستم خیره ماند و گفت: چت شد خوبی؟ خوب نبودم فاجعه نزدیک بود و من میترسیدم همین امروز پریودی گند بزند به حال خوشم و روز اول کاریم بیرمق لبهایم را تکان دادم: آره چیزی نیست … خوبم. -میخوای امروز و استراحت کنی؟ حالا یه روزم
نرفتی نرفتی! با تیزی نگاهش متوجه شدم قضیه را فهمیده و در چشمانم کنکاش میکرد. لب پایینم را زیر دندان گرفتم و گفتم: نه چیز خاصی نیست! آسانسور که ایستاد به طرف ماشینش قدم برداشتیم. در ماشین را برایم باز کرد و بعد از جاگیر شدنم در را بست و به طرف صندلی راننده حرکت کرد. بعد از نشستنش و حرکت ماشین گفت: آخرش نگفتی کدوم بیمارستانی کجا باید برم؟ -دیروز اصلا مهلت حرف زدن دادی چپ چپ نگاهم کرد و من در نگاهش لب زدم: بیمارستان لاله! شاخک هاش به آنی بالا پریدند و با تعجب گفت: عه عه… شانس و نگاه تو خونه که سوگولی مامان و بابام شدی …