دانلود رایگان رمان من خواب بودم اثر نرگس نجمی
دانلود رمان من خواب بودم اثر نرگس نجمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نجوا دختری از جنس غم و تنهایی میخواهد زندگی را، زندگی کند ولی هر لحظه به بنبست میخورد؛ بنبستهایی که آرکا آنها را باز میکند و کمکم عشقی جوانه میزند! اما در پس این عشق، سایهی زنی نشسته که تاریکی را در قلب نجوا میکارد و آنقدر این جوانه بزرگ میشود که تمام اعتمادش از بین میرود. آرکا فریاد میزند دروغ است و نجوا گوشهایش را میبندد، سوء تفاهمی به بزرگی نابودی عشق، آنها را از هم جدا میکند …
خلاصه رمان من خواب بودم
وقتی روبروی آسانسور ایستادم چشم بستم و بسم الله را تا والاالضالین رساندم و چشم باز کردم. وارد که شدم دکمه پنج را فشردم و به دیوار اتاقک آسانسور تکیه دادم. در آینه نگاه آخر را به وضعیتم انداختم. اگر قدمهای کوتاه برمیداشتم پارگی شلوارم دیده نمیشد. آسانسور که ایستاد انگار قلب من هم ایستاد. در باز شد و چشمم نمیدانست چه کسی را هدف بگیرد. صدای قلبم میان ازدحام سالن بزرگ روبرویم شنیده نمیشد. آن قدر شلوغ و پر رفت و آمد بود که بیشتر شبیه گروه پشتیبانی تلفنهای همراه بود تا دفتر مرکزی بانک خصوصی. در آسانسور داشت بسته میشد که خودم را از بین
درهای نقره ای بیرون انداختم. به اطراف نگاه کردم هیچ کس متوجه ورودم نشده بود مردی که با موبایلش صحبت میکرد رو به من ایستاد و لبخند زد. رو برگرداندم و دنبال میز منشی گشتم و آن را انتهای سالن پیدا کردم. از میان مردها و زنهایی که یا پرونده دستشان بود و یا با تلفن همراهشان صحبت می کردند رد شدم و جلوی میز بزرگ و سفید ایستادم. سه منشی پشت یک کانتر بزرگ ایستاده بودند. پلاکارهای جلویشان را خواندم منشی تسهیلات منشی روابط عمومی منشی بازرسی. به فرمهای شیک و یکدستشان نگاه کردم حتی مقنعههایشان ست بود. بر عکس آن همه منشی ای که در این مدت دیده
بودم آنها موقر و ساده بودند. منشی بازرسی آرامتر و موقرتر به نظر میرسید که جذبم کرد. کاغذ تا شده را از جیبم بیرون کشیدم و نگاهش کردم. -ببخشید. سرش را از مانیتور بیرون کشید و نگاهم کرد و لبخندش یعنی در انتخابم اشتباه نکرده بودم. -بفرمایید. نگاهی به کاغذ انداختم و سر بلند کردم. -با آقای جاوید کار دارم. هر سه سرشان را بلند کردند و من مات ماندم که میان همهمه چطور هرسه صدای مرا شنیدند. منشی روابط عمومی جلو آمدو منشی بازرسی اخم کرد. -وقت قبلی گرفتید؟ سری به علامت منفی تکان دادم. -پس متاسفم. رو برگرداند و دستش رفت سمت گوشی که کمی روی میز خم شدم …